از نگاه دلایل کلامی، وجود امام معصوم در جامعه و حضورش میان مردم، از الطاف بزرگ الهی است، چون او سبب هدایت مردم است. روشن است که اگر مردم، این مظهر آشکار لطف الهی را با آغوش باز بپذیرند و دور او جمع شوند، از آثار وجود پربرکت او بهرهمند میشوند، وگرنه از استفاده کامل و تام از وجود شریف او محروم میگردند. در آن صورت، سبب محرومیت آنان نیز خودشانند، نه خدا و نه امام. (1) در عین حال، وجود آن حضرت، آثار سازندهای دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول: غیبت به این معنی نیست که در کارها دخالت نکند و از وجود او بهره برده نشود. مثل همسفر موسی (خضر) که ولیّ خدا بود و حضرت موسای کلیم به او روی آورد. او کشتیای را که از آنِ مستضعفان بود سوراخ کرد، تا از تصرّف غاصبانه پادشاه مصون بماند. صاحبان کشتی از کار او خبر نداشتند، وگرنه چون هدف کار او را نمیدانستند، مانع کارش میشدند. همچنین آن دیوار را بازسازی کرد تا گنج آن دو یتیم را حفظ کند. پس چه مانعی دارد که امام غایب، در هر روز و شب، تصرّفاتی این گونه داشته باشد؟
مؤیّد این سخن، روایاتی است که میگوید او در ایّام حج، در مراسم حج شرکت میکند، حج میگزارد و با مردم همنشینی میکند، در مجالس حاضر میشود. نیز دلالت میکند که او درماندگان را نجات میدهد، بیماران را عیادت میکند و گاهی خودش مشکلات مردم را حلّ میکند، هر چند مردم او را نمیشناسند.
دوم: مسلم است که در عصر غیبت، همه مردم به او دسترسی ندارند. ولی چنین نیست که خواص هم به او دسترسی نداشته باشند! بلکه روایت بر خلاف آن دلالت میکند. صالحانی از امت، لیاقت تشرف به حضورش و استفاده از نور وجودش را مییابند، در نتیجه مردم هم به واسطه آنان از وجود او بهرهمند میشوند.
سوم: محاسبات عقلی و تجربههای اجتماعی ثابت میکند که اعتقاد به وجود یک پیشوای زنده، اثر عمیقی در حفظ نظام و بقای رسالت دارد، در صورتی که دسترسی به این پیشوا چه آسان و چه دشوار، فراهم باشد. به هر حال، عقیده به وجود پیشوا فوایدی دارد. در مورد پیشوایی که در میان جامعه باشد و به صورت مستقیم، مسؤولیت رهبری را بر عهده بگیرد حرفی نیست. مهم آن است که به دلایلی پیشوا از جامعه دور باشد، ولی آن جامعه به حیات او و بازگشت دوبارهاش اعتقاد داشته باشد. چنین اعتقادی نسبت به چنین پیشوایی اثری عظیم دارد که به آن اشاره میکنیم.
در تاریخ، ملتها و امتهایی بودهاند که انقلابهایی داشتهاند. نمونههای فراوانی نشان میدهد که هرگاه پیشوا، زنده باشد، هر چند که رهبری را در دست نداشته باشد، تشکیلات و سازمانها سر پا میماند. اما وقتی از دنیا میرود، امور از هم گسسته میشود و شورش پدید میآید. بهترین مثال برای این که وجود رهبر، نگهدارنده رسالت و موجب همبستگی پیروان است، داستان نبرد اُحد است. در اثنای نبرد، از روی غرض یا به اشتباه، صدایی برخاست که «محمد کشته شد!«. در همان لحظه که مسلمانان سرگرم نبرد با متجاوزان بودند این صدا و خبر پخش شد. همین که پخش شد پیشوا مرده است، آرایش صفوف به نحوی گسیخته شد که هر کس میدان را رها کرد و به سویی گریخت، تا آن جا که بعضی هم به فکر افتادند به دشمن بپیوندند. وقتی خبر کشته شدن پیامبرصلی الله علیه وآله تکذیب شد و مسلمانان یقین کردند که رهبرشان سالم است و بعضی خودشان پیامبرصلی الله علیه وآله را دیدند، نفرات از هم گسیخته لشکر دو باره گرد آمدند و پیرامون رسول خداصلی الله علیه وآله جمع شدند و به نبرد و دفاع پرداختند.
قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان میکند:
»وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ…«؛ (2).
محمد جز فرستاده نیست که پیش از او نیز فرستادگانی بودهاند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به عقب و به جاهلیت بر میگردید؟ هر کس به عقب برگردد به خدا زیانی نمیرساند و خداوند، پاداش دهنده شاکران است.
در میدان کارزار، تلاش گروهی از رزمندگان فداکار آن است که پرچم را در برابر هجوم دشمنان همچنان برافراشته نگاه دارند، از آن سو هم دشمن تلاش میکند که پرچم طرف مقابل را سرنگون کند، چون افراشته بودن پرچم، امید را در دل سپاه زنده نگه میدارد و آنان را به تلاش وا میدارد. وجود فرمانده لشکر نیز در مقرّ فرماندهی همین نقش را دارد، هر چند ساکت و آرام باشد. او خون را در رگهای سربازان به جوش میآورد و آنان را به این جهت که «فرمانده ما زنده است و پرچم ما در اهتزاز«، به حمله و تلاش بیشتر بر میانگیزد. اما وقتی خبر کشته شدن فرمانده در میان سپاهیان پخش میشود، هر چه هم لشکر عظیم باشد، یک باره از هم میپاشد، گویا روح از پیکرشان جدا شده است.
رئیس یک گروه یا کشور، تا زنده است، چه در سفر باشد و یا چه در رختخوابش خوابیده باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش است، ولی شنیدن خبر مرگ او، موجب نومیدی در همه میشود.
شیعیان بر اساس اعتقادشان به این که امام زمانعلیه السلام زنده است هر چند دیده نمیشود، خود را تنها نمیبینند (خوب دقت کنید(، پیوسته چشم به راه بازگشت آن مسافر عزیزیاند که کاروان دلها برای او میتپد. انتظار مؤثر و سودمند او، هر روز امید به ظهورش را زنده میسازد. اثر روانی این ایده و آماده ساختن مردم برای آن انقلاب بزرگ، قابل درک است.
لیکن اگر آن پیشوا اصلاً وجود نداشته باشد و مردم منتظر تولد او در آینده باشند، وضع خیلی فرق میکند.
اگر نکته دیگری را بر این سخن بیفزاییم، جواب، صورت جدّی دیگری پیدا میکند و آن این که:
بر اساس اعتقاد همه شیعیان که در روایات و منابع دینی بسیاری آمده است، امام زمانعلیه السلام پیوسته و در دوران غیبت، مراقب اوضاع پیروان خویش است و طبق الهام خدایی، از اوضاع همه آنان آگاه است و به تعبیر روایات، هر هفته از جدول کارها و اعمال و سخنان آنان آگاه میشود. (3).
این تفکر، سبب میشود همه پیروان پیوسته در یک حالت آمادگی باشند و در کارهایشان توجه داشته باشند که زیر نظر هستند، اثر تربیتی این نوع از تفکر، انکار ناپذیر است.
1) خواجه نصیر طوسی در کتاب «تجرید الاعتقاد» در بحث امامت به همین حقیقت اشاره دارد که میگوید: وجود امام لطف است، تصرف و کار او لطفی دیگر است و غیبت او از ماست.
2) آل عمران: 144.
3) در تفسیر برهان در ذیل آیه 105 سوره توبه «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» آمده است.