جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آثار سازنده وجود امام منتظر

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از نگاه دلایل کلامی، وجود امام معصوم در جامعه و حضورش میان مردم، از الطاف بزرگ الهی است، چون او سبب هدایت مردم است. روشن است که اگر مردم، این مظهر آشکار لطف الهی را با آغوش باز بپذیرند و دور او جمع شوند، از آثار وجود پربرکت او بهره‏مند می‏شوند، وگرنه از استفاده کامل و تام از وجود شریف او محروم می‏گردند. در آن صورت، سبب محرومیت آنان نیز خودشانند، نه خدا و نه امام. (1) در عین حال، وجود آن حضرت، آثار سازنده‏ای دارد که به برخی از آنها اشاره می‏شود:

اول: غیبت به این معنی نیست که در کارها دخالت نکند و از وجود او بهره برده نشود. مثل همسفر موسی (خضر) که ولیّ خدا بود و حضرت موسای کلیم به او روی آورد. او کشتی‏ای را که از آنِ مستضعفان بود سوراخ کرد، تا از تصرّف غاصبانه پادشاه مصون بماند. صاحبان کشتی از کار او خبر نداشتند، وگرنه چون هدف کار او را نمی‏دانستند، مانع کارش می‏شدند. همچنین آن دیوار را بازسازی کرد تا گنج آن دو یتیم را حفظ کند. پس چه مانعی دارد که امام غایب، در هر روز و شب، تصرّفاتی این گونه داشته باشد؟

مؤیّد این سخن، روایاتی است که می‏گوید او در ایّام حج، در مراسم حج شرکت می‏کند، حج می‏گزارد و با مردم همنشینی می‏کند، در مجالس حاضر می‏شود. نیز دلالت می‏کند که او درماندگان را نجات می‏دهد، بیماران را عیادت می‏کند و گاهی خودش مشکلات مردم را حلّ می‏کند، هر چند مردم او را نمی‏شناسند.

دوم: مسلم است که در عصر غیبت، همه مردم به او دسترسی ندارند. ولی چنین نیست که خواص هم به او دسترسی نداشته باشند! بلکه روایت بر خلاف آن دلالت می‏کند. صالحانی از امت، لیاقت تشرف به حضورش و استفاده از نور وجودش را می‏یابند، در نتیجه مردم هم به واسطه آنان از وجود او بهره‏مند می‏شوند.

سوم: محاسبات عقلی و تجربه‏های اجتماعی ثابت می‏کند که اعتقاد به وجود یک پیشوای زنده، اثر عمیقی در حفظ نظام و بقای رسالت دارد، در صورتی که دسترسی به این پیشوا چه آسان و چه دشوار، فراهم باشد. به هر حال، عقیده به وجود پیشوا فوایدی دارد. در مورد پیشوایی که در میان جامعه باشد و به صورت مستقیم، مسؤولیت رهبری را بر عهده بگیرد حرفی نیست. مهم آن است که به دلایلی پیشوا از جامعه دور باشد، ولی آن جامعه به حیات او و بازگشت دوباره‏اش اعتقاد داشته باشد. چنین اعتقادی نسبت به چنین پیشوایی اثری عظیم دارد که به آن اشاره می‏کنیم.

در تاریخ، ملت‏ها و امت‏هایی بوده‏اند که انقلاب‏هایی داشته‏اند. نمونه‏های فراوانی نشان می‏دهد که هرگاه پیشوا، زنده باشد، هر چند که رهبری را در دست نداشته باشد، تشکیلات و سازمان‏ها سر پا می‏ماند. اما وقتی از دنیا می‏رود، امور از هم گسسته می‏شود و شورش پدید می‏آید. بهترین مثال برای این که وجود رهبر، نگهدارنده رسالت و موجب همبستگی پیروان است، داستان نبرد اُحد است. در اثنای نبرد، از روی غرض یا به اشتباه، صدایی برخاست که «محمد کشته شد!«. در همان لحظه که مسلمانان سرگرم نبرد با متجاوزان بودند این صدا و خبر پخش شد. همین که پخش شد پیشوا مرده است، آرایش صفوف به نحوی گسیخته شد که هر کس میدان را رها کرد و به سویی گریخت، تا آن جا که بعضی هم به فکر افتادند به دشمن بپیوندند. وقتی خبر کشته شدن پیامبرصلی الله علیه وآله تکذیب شد و مسلمانان یقین کردند که رهبرشان سالم است و بعضی خودشان پیامبرصلی الله علیه وآله را دیدند، نفرات از هم گسیخته لشکر دو باره گرد آمدند و پیرامون رسول خداصلی الله علیه وآله جمع شدند و به نبرد و دفاع پرداختند.

قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان می‏کند:

»وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ…«؛ (2).

محمد جز فرستاده نیست که پیش از او نیز فرستادگانی بوده‏اند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به عقب و به جاهلیت بر می‏گردید؟ هر کس به عقب برگردد به خدا زیانی نمی‏رساند و خداوند، پاداش دهنده شاکران است.

در میدان کارزار، تلاش گروهی از رزمندگان فداکار آن است که پرچم را در برابر هجوم دشمنان همچنان برافراشته نگاه دارند، از آن سو هم دشمن تلاش می‏کند که پرچم طرف مقابل را سرنگون کند، چون افراشته بودن پرچم، امید را در دل سپاه زنده نگه می‏دارد و آنان را به تلاش وا می‏دارد. وجود فرمانده لشکر نیز در مقرّ فرماندهی همین نقش را دارد، هر چند ساکت و آرام باشد. او خون را در رگ‏های سربازان به جوش می‏آورد و آنان را به این جهت که «فرمانده ما زنده است و پرچم ما در اهتزاز«، به حمله و تلاش بیشتر بر می‏انگیزد. اما وقتی خبر کشته شدن فرمانده در میان سپاهیان پخش می‏شود، هر چه هم لشکر عظیم باشد، یک باره از هم می‏پاشد، گویا روح از پیکرشان جدا شده است.

رئیس یک گروه یا کشور، تا زنده است، چه در سفر باشد و یا چه در رختخوابش خوابیده باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش است، ولی شنیدن خبر مرگ او، موجب نومیدی در همه می‏شود.

شیعیان بر اساس اعتقادشان به این که امام زمان‏علیه السلام زنده است هر چند دیده نمی‏شود، خود را تنها نمی‏بینند (خوب دقت کنید(، پیوسته چشم به راه بازگشت آن مسافر عزیزی‏اند که کاروان دل‏ها برای او می‏تپد. انتظار مؤثر و سودمند او، هر روز امید به ظهورش را زنده می‏سازد. اثر روانی این ایده و آماده ساختن مردم برای آن انقلاب بزرگ، قابل درک است.

لیکن اگر آن پیشوا اصلاً وجود نداشته باشد و مردم منتظر تولد او در آینده باشند، وضع خیلی فرق می‏کند.

اگر نکته دیگری را بر این سخن بیفزاییم، جواب، صورت جدّی دیگری پیدا می‏کند و آن این که:

بر اساس اعتقاد همه شیعیان که در روایات و منابع دینی بسیاری آمده است، امام زمان‏علیه السلام پیوسته و در دوران غیبت، مراقب اوضاع پیروان خویش است و طبق الهام خدایی، از اوضاع همه آنان آگاه است و به تعبیر روایات، هر هفته از جدول کارها و اعمال و سخنان آنان آگاه می‏شود. (3).

این تفکر، سبب می‏شود همه پیروان پیوسته در یک حالت آمادگی باشند و در کارهایشان توجه داشته باشند که زیر نظر هستند، اثر تربیتی این نوع از تفکر، انکار ناپذیر است.


1) خواجه نصیر طوسی در کتاب «تجرید الاعتقاد» در بحث امامت به همین حقیقت اشاره دارد که می‏گوید: وجود امام لطف است، تصرف و کار او لطفی دیگر است و غیبت او از ماست.

2) آل عمران: 144.

3) در تفسیر برهان در ذیل آیه 105 سوره توبه «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» آمده است.