جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اجماع مسلمانان

زمان مطالعه: 2 دقیقه

نظریه اجماع مسلمین بر رهبری یکی از مسلمانان به صورت عملی حتی برای یک بار هم تحقق نیافته است. بررسی تاریخ اسلام بهترین گواه است که خلافت ابوبکر، نتیجه مشارکت مردم در انتخاب او برای حکومت و رهبری نبوده، بلکه تنها چهارنفر او را انتخاب کردند، یعنی عمر بن خطاب و ابوعبیده از مهاجران و بشیر بن سعد و اُسید بن حُضیر از انصار. بقیه مردان اوس، تنها به تبعیّت رئیسشان اسید بن حضیر با ابوبکر بیعت کردند، در حالی که بزرگان صحابه و چهره‏های شاخص، مانند امام علی بن ابی‏طالب، مقداد، ابوذر، حذیفة بن یمان، اُبیّ بن کعب، طلحه و زبیر و ده‏ها نفر دیگر از صحابه در آن مجلس حضور نداشتند. خزرجی‏ها هم با آن که در سقیفه حضور داشتند، از بیعت با ابوبکر امتناع کردند. (1) هر کس حوادث سقیفه و پس از آن را بررسی کند، در می‏یابد که هیچ اجماعی بر خلافت ابوبکر، شکل نگرفت.

خود عمر اعتراف می‏کند که آن بیعت، کاری بی‏برنامه و بدون ضابطه بود که بر هیچ پایه‏ای از اصول اسلام و روش‏های درست و مشروع، مبتنی نبود. وی می‏گوید: «بیعت ابوبکر، فلته (کار بی‏حساب و همین‏طوری) بود که جاهلیت عهده‏دار آن شد، خداوند هم مسلمانان را از شرّ آن حفظ کرد.«

از این رو مسلمانان را از انتخاب آن شیوه برحذر می‏داشت، چون نمایشگر هیچ شکل درست انتخاباتی نبود، حتی اگر چه تعیین خلیفه را از راه انتخاب مشروع بدانیم. از این رو می‏گوید:

هر کس دو باره سراغ آن شیوه رفت او را بکشید. (2).

وقتی وضع تعیین ابوبکر چنین باشد، خلافت دیگران روشن است، چرا که ابوبکر، عمر را برای جانشینی خود تعیین کرد، جماعتی از صحابه بر این تعیین و نصب اعتراض کردند. (3) روشن است که اگر تعیین عمر از سوی ابوبکر صرفاً یک پیشنهاد و معرّفی نامزد بود، جایی برای اعتراض صحابه نبود.

به علاوه، تعیین خلیفه سوم از راه شورایی مرکب از شش‏نفر صورت گرفت که آنها هم از طرف خلیفه دوم تعیین شدند و این نوعی تعیین خلیفه بود که دیگران را از مراجعه به آرای عمومی بازداشت.

از جمله موانعی که تحقق اجماع مسلمین را غیر عملی می‏سازد، پراکندگی مسلمانان در اطراف دنیاست و این مسأله، کار اجماع بر یک شخص معیّن را محال یا دشوار می‏سازد. اکتفا به بیعت مهاجرین و انصار و فرزندان و الغای رأی دیگران که در جاهای دیگر بودند، اهانت به بخش عظیمی از مسلمانان است.


1) تاریخ طبری: ج3، ص210، سیره ابن هشام: ج2، ص660.

2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید: ج 1، ص 123، چاپ مصر.

3) الامامة والسیاسة: ج1، ص25 – 24.