جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بازگشت به قهقرا پس از رحلت پیامبر

زمان مطالعه: 6 دقیقه

1- بخاری از ابوحازم نقل می‏کند که گوید: شنیدم سهل بن سعد می‏گفت: از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیدم که می‏فرمود: من پیشتر از شما بر حوض کوثر وارد می‏شوم. هرکس بر آن وارد شود از آن می‏نوشد و هر که از آن بنوشد پس از آن هرگز تشنه نخواهد شد. گروه‏هایی بر من وارد می‏شوند که آنان را می‏شناسم، آنان هم مرا می‏شناسند، سپس میان من و آنان فاصله می‏افتد.

ابوحازم گوید: من که این سخن را نقل می‏کردم، نعمان بن ابی‏عیّاش هم شنید و گفت: آیا از سهل اینگونه شنیدی؟ گفتم: آری، گفت: من هم گواهی می‏دهم که این را از ابوسعید خدری شنیدم، با این اضافه که: پیامبر گوید: آیا از منند. گفته می‏شود: نمی‏دانی پس از تو چه تغییراتی دادند! پس می‏گویم: دور باد آنان که پس از من تبدیل کردند. (1).

2- بخاری از مغیره نقل می‏کند: از ابووائل شنیدم، از عبداللَّه، از پیامبرصلی الله علیه وآله که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‏شوم، برخی از مردان شما از آن جلوگیری می‏شوند، سپس نزد من دچار آشفتگی می‏گردند. می‏گویم: خدایا اینان اصحاب منند. گفته شود: نمی‏دانی پس از تو چه بدعت‏ها پدید آوردند. (2).

3- بخاری از انس از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می‏کند که فرمود: گروهی از اصحابم را از ورود به حوض کوثر باز می‏دارند. تا آنکه من آنان را بشناسم و نزد من آشفته می‏شوند. من می‏گویم: آیا اصحاب مرا مانع می‏شوند؟ گویند: نمی‏دانی پس از تو چه کردند! (3).

4- بخاری از سهل بن سعد از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می‏کند که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‏شوم. هر که بر من بگذرد می‏نوشد و هر که نوشید، هرگز تشنه نمی‏شود. گروهی را هم جلوگیری می‏کنند که آنان را می‏شناسم، آنان هم مرا می‏شناسند و میان من و آنان فاصله می‏افکنند. (4).

5- بخاری از ابوهریره نقل می‏کند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: گروهی از اصحابم روز قیامت‏بر من‏وارد می‏شوند وآنان را از حوض کوثر محروم می‏کنند و من می‏گویم: خدایا، اصحابم! می‏گوید: تو نمی‏دانی پس از تو چه کردند، آنان به جاهلیت و به عقب برگشتند. (5).

6- بخاری از ابو مسیب از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله نقل می‏کند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: مردانی از اصحابم کنار حوض کوثر بر من وارد می‏شوند، اما آنان را جلوگیری می‏کنند. می‏گویم: خدایا اصحابم! می‏گوید: نمی‏دانی پس از تو چه کردند، آنان به عقب و قهقرا برگشتند. (6).

7- بخاری از ابن عباس در ضمن حدیثی نقل می‏کند:… سپس گروهی از اصحابم را به چپ و راست می‏برند، می‏گویم: اصحاب من، گفته می‏شود: آنان از لحظه‏ای که از ایشان جدا شدی به عقب برگشتند و من سخنی را می‏گویم که بنده صالح، حضرت عیسی گفت:

»وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ… الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«؛ (7).

»خدایا! تا زمانی که من در میان آنان بودم، مراقب و گواهشان بودم، ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خودت مراقب آنان بودی و تو بر هر چیز گواهی، اگر عذابشان کنی، آنان بنده تو هستند و اگر آنان را ببخشایی، همانا تو قدرتمند و حکیمی.«

8- بخاری از علاء بن مسیب نقل می‏کند: براء بن عازب را دیدم، گفتم: خوش به حالت که با پیامبر خداصلی الله علیه وآله مصاحبت داشتی وزیر درخت با او بیعت کردی. گفت: ای برادرزاده! نمی‏دانی پس از او چه‏ها کردیم! (8).

9- ابن ابی‏شیبه از ابی‏بکره نقل می‏کند که پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: مردانی از اصحابم که مرا دیده‏اند، در کنار حوض بر من وارد می‏شوند، تا اینکه وقتی نزد من می‏آیند، جلو آنان را می‏گیرند و آشفته حال می‏شوند. من می‏گویم: خدایا اصحابم! گفته می‏شود: نمی‏دانی پس از تو چه کردند! (9).

10- مسلم از اسماء دختر ابی‏بکر نقل می‏کند که پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: من کنار حوض، به کسانی از شما که بر من وارد می‏شوند می‏نگرم، جلوی ورود کسانی را می‏گیرند. می‏گویم: پروردگارا، اینان از من و از امت منند. گفته می‏شود: آیا نمی‏دانی پس از تو چه کردند؟ به خدا پس از تو چیزی نگذشت که به عقب و جاهلیت برگشتند.

گوید: ابن ابی‏ملیکه می‏گفت: پروردگارا پناه بر تو که به عقب برگردیم و از دین خود منحرف شویم. (10).

سند این روایات، به کسانی همچون: سهل بن سعد، ابووائل، انس بن مالک، ابوهریره، ابن مسیب، براء بن عازب، ابی‏بکره و اسماء دختر ابوبکر می‏رسد و ما تنها به آنچه بخاری نقل کرده بسنده کردیم. اینها را مسلم و دیگران هم آورده‏اند. چه می‏پنداری درباره حدیثی که بخاری روایت می‏کند و در بخشِ «فِتَن» و «باب الحوض» برخی از آنها را نقل می‏کند.

ناچار باید در دو مورد سخن گفت:

اول: کسانی که پیامبرصلی الله علیه وآله از ارتداد آنان پس از رحلت خود خبر داده، کیستند؟

دوم: مقصود از ارتدادشان چیست؟

اما نخست: قرائن قطعی دلالت می‏کند که مقصود، بعضی از اصحابند که با او زیسته‏اند و آن حضرت آنان را می‏شناخته، آنان هم او را می‏شناخته‏اند و مدتی با او بوده‏اند و آنان جز گروهی از اصحاب او نبوده‏اند. دلیل این سخن، کلماتی است که در متون این روایات آمده است، از قبیل:

1- اقوامی بر من وارد خواهند شد که می‏شناسمشان، آنان هم مرا می‏شناسند (شماره 1(.

2- من پیش از شما بر حوض وارد می‏شوم و مردانی از شما بالا برده می‏شوند (شماره 2(.

3- تا آن که آنان را بشناسم و نزد من آشفته می‏شوند (شماره 3(.

4- می‏گویم: پروردگارا، اصحابم (شماره 6،5،3)

5- تشبیه آنان به اصحاب حضرت عیسی و استشهاد به آیه «وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» (11) که صراحت دارد که مقصود، کسانی است که معاصر پیامبر بودند (شماره 7(.

6- گواهی براء بن عازب که صحابه پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله، کارهایی کردند (شماره 8(.

7- توصیف پیامبرصلی الله علیه وآله از آنان با تعبیر «از کسانی که با من مصاحبت داشته و مرا دیده» (شماره 9(.

8- پناه جویی ابن ابی‏ملیکه به خدا از اینکه به جاهلیت برگردد، که دلالت می‏کند که مقصود از آنان، صحابه‏اند (شماره 10)

وقتی از نشانه‏های آنان این باشد که پیامبرصلی الله علیه وآله را می‏شناختند و پیامبرصلی الله علیه وآله هم آنان را می‏شناخت و ایشان از مردان زمان پیامبرصلی الله علیه وآله بودند نه از نسل‏های آینده، پس آنان اصحاب آن حضرت بوده‏اند که در عصر رسالت با او زیسته‏اند و شایسته این بوده‏اند که رسول خداصلی الله علیه وآله هنگام استغاثه به درگاه خدا فرمود: پروردگارا، اصحابم!

گمان نمی‏کنم اگر کسی این روایات را به نحو مستقل بررسی کند، در ذهنش خطور کند که مقصود از آنان که به گذشته خود برگشتند، امتی باشند که پس از او آمدند و در نسل‏هایی دورتر از عصر پیامبرصلی الله علیه وآله زیستند که از آن حضرت اثری نبود، چون اگر مقصود آنان بودند، کی با پیامبر زیستند و او را شناختند و او هم آنان را شناخت؟ و کی با او بودند و مصاحبت داشتند و «مردانی از شما» بر آنان تطبیق می‏کرد؟

این ستم بر حقیقت است که گفته شود همه امت اصحاب پیامبرند، همچنان که نمی‏توان گفت همه مقلدان شافعی اصحاب اویند. این تفسیر و تعبیر درست نیست، اصحاب شافعی کسانی‏اند که به دست او تربیت یافتند و پیرامون او بودند و از دانش او بهره بردند. اما آنان که پس از وی آمدند و هرگز او را ندیدند، آنان پیروان اویند نه اصحابش. اگر هم به آنان اصحاب گفته شود، کاربردی مجازی است نه حقیقی.

درباره پیامبرصلی الله علیه وآله نیز چنین است. صحابه آنانند که مدتی با پیامبرصلی الله علیه وآله بوده یا او را دیده و مسلمان شده بودند، یا تعریفات دیگری که در مورد صحابه آمده است. (12) این مورد هم مثل موارد دیگری است که در آن کلمه صحابه نقل شده است، مثل آنچه از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: «اصحاب مرا دشنام ندهید» یا «اصحاب من همچون ستارگانند» و… که مراد از همه اینها همان معنای مصطلح است. شماری از دانشمندان رجال، کتاب‏هایی درباره صحابه تألیف کرده‏اند. همچون «استیعاب» ابن عبدالبرّ، «الإصابة فی تمییز الصحابه» ابن حجر و.. موارد دیگر که کلمه صحابه را به کار برده‏اند و مقصودشان کسانی بوده که با پیامبرصلی الله علیه وآله بوده و زیسته‏اند.

از تعابیر روایات نقل شده مثل (نمی‏دانی پس از تو چه کردند و…) بر می‏آید که آنان با پیامبرصلی الله علیه وآله بوده‏اند، اما پس از پیامبر و با فاصله اندکی این جرایم را مرتکب شده‏اند، در حالی که از آنان که خورشید رسالت را دیده و از فروغ آن بهره‏مند شده بودند، انتظار بود که از دین و شریعت او پیروی کنند و سرمویی از راه او برنگردند، اما متأسفانه به عقب و جاهلیت برگشتند.

اینها همه درباره نکته اول بود، یعنی اینکه آن مرتدان و تغییر یافتگان چه کسانی بودند.

اما نکته دوم: آیا مقصود از ارتداد، خروج از دین است، یا اعم از خروج از دین یا رفتار برخلاف سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله در موارد متعدد است؟ شاید مقصود، دومی باشد، چرا که آن حضرت مردم را به ثقلین (قرآن و عترت) و اهل بیت خود سفارش کرده بود، اما آنان با وصیت پیامبرصلی الله علیه وآله مخالفت کردند، همچنان که در بسیاری از احکام نیز مخالفت کرده‏اند که در جای خود ذکر شده است. آنان اجتهاد خود را بر نصّ و مصلحتِ پنداری را بر فرمان آن حضرت مقدم داشتند و بدین گونه بدعت‏هایی در دین او پدید آوردند که هیچ ریشه‏ای در قرآن و سنت نداشت.


1) صحیح بخاری: ج4، ص355، شماره 7050 و 7051.

2) همان: ص227، شماره 6576.

3) همان: ص228، شماره 6582.

4) همان، شماره 6583.

5) همان: شماره 6585.

6) همان: شماره 6586.

7) مائده: 118 – 117؛ صحیح بخاری: ج2، ص402 بخش احادیث الانبیاء، شماره 3447.

8) صحیح بخاری: ج3، ص64؛ کتاب المغازی، شماره 4170.

9) مصنف ابن ابی‏شیبه: کتاب الفضائل، شماره 35؛ مسند احمد: ج5، ص48.

10) شرح صحیح مسلم، نووی: ج15، ص61، شماره 2293.

11) مائده: 117.

12) اسد الغابه: ج1، ص12 – 11.