تحریف در لغت، یعنی تفسیر سخن برخلاف مقصود، یعنی کج کردن و گرداندن سخن از معنای اصلیاش. آیه «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (1) نیز به همین معنی تفسیر شده است، یعنی سخنان را از جایگاه اصلیاش برمیگردانند. مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه میگوید:
یعنی قرآن را بر خلاف آنگونه که نازل شده تفسیر میکنند و مقصود از «مواضع«، یعنی معانی و مقاصد.
امّا در اصطلاح، تحریف به چند معنی به کار میرود:
1. تغییر معنای سخن، یعنی تفسیر آن به گونهای که موافق نظر مفسّر باشد، چهبا واقعیت مطابق باشد یا نه. تفسیر به این معنی در مورد قرآن وارد شده و البته لطمهای هم به عظمت قرآن نمیزند. همه فرقههای اسلامی، دیدگاههای خود را مستند به قرآن میسازندو هر کس هر خواسته و فکری دارد، تظاهر میکند که از قرآن برگرفته است، ولی با تفسیری که عقیده او را تأیید کند، آیه را میگیرد و به طرف خواسته خویش میکشاند و آن را طبق دلخواه معنی میکند. از روشن ترین نمونههای این شیوه، تفسیر باطنیان است که از پیش خود برای هر ظاهری، باطنی قرار دادهاند و ظاهر را نسبت به باطن، همچون پوست برای مغز شمردهاند و گفتهاند که باطن قرآن به ترک عمل به ظاهر منتهی میشود. مثلاً احتلام را، فاش کردن سرّی از اسرار خود دانستهاند و باطن غسل را تجدید عهد از سوی کسی دانستهاند که به صورت غیر عمد، آن را فاش ساخته است. زکات را برای تزکیه نفس و نماز را به پیامبر. چون قرآن میفرماید: نماز، از فحشاء و منکر نهی میکند. (2).
2. کم و زیادی در حرکت و حرف، با حفظ و مصونیت اصل قرآن. مثل «یطهرن» که هم با تشدید خوانده شده است، هم بدون تشدید. اگر همه قرائتها به تواتر از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده باشد – که هرگز چنین نیست – و اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله، قرآن را با همه این قرائتها خوانده است، پس همه آنها قرآن و بدون تحریف خواهد بود. و اگر بگوییم که یک قرائت فقط بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است، پس تنها همان قرآن است و بقیه قرائتها تحریف خواهد بود که فکر قاریان آنها را ساخته و قرآن خویش را براساس دلایلی که پس از هر قرائت میآورند به آن آراستهاند. بنابراین یکی از آنها قرآن میشود و بقیه ربطی به قرآن ندارند. دلیل بر اینکه این قرائتها ساخته و پرداخته قرّاء است این است که برای هر قرائت، دلیل و برهان میآورند و اگر همه آنها از متن قرآن بود، نیازی به استدلال نبود و کافی بود که قرائت را مستند به پیامبرصلی الله علیه وآله کنند.
با این حال، قرآن از این نوع تحریف هم مصون است، چون که قرائت رایج در هر دوره یعنی قرائت عاصم از حفص که به علیعلیه السلام متصل میشود متواتر است و جز آن، اجتهادهای نو پدیدی است که در روزگار پیامبرصلی الله علیه وآله اثری از آنها نبوده و به همین جهت متروک شده است و جز در کتابهای مربوط به قرائت و گاهی در زبان برخی قاریان برای اظهار تبحّر در قرائت، اثری از آن نیست.
کلینی از امام باقرعلیه السلام روایت میکند: «قرآن یکی است و از سوی خدای یکتا نازل شده است و اختلاف از سوی راویان پدید میآید«، (3) از این رو قرائت غیرمشهور را در نماز، مجاز نمیشماریم.
3. تغییر کلمهای به جای کلمه مرادف آن: مثل آن که به جای «امضُوا» در آیه، (4) کلمه «اسرَعوا» بگذاریم. این به ابنمسعود نسبت داده شده و او میگفت که خطا نیست اگر به جای علیم، حکیم بخوانیم. ولی آن صحابی بزرگ برتر از آن است که چنین تهمتی به او بچسبد و چه هدف عقلایی میتواند از این تغییر در کار باشد؟
4. تحریف در لهجه تعبیر: لهجههای قبایل مختلف در تلفظ حرف یا کلمه از نظر حرکات و ادای آن مختلف بود. در زبانهای دیگر نیز چنین است. مثلاً در زبان فارسی در ایران، «قاف» را چهارگونه تلفظ میکنند، تا چه رسد به کلمهها از نظر حرکات و حروف. در آیه «وَمَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَسَعی لَها سَعْیَها…» (5) برخی از قاریان طبق همان لهجهها «سعی» را «سعی» میخواندند. این نوع از تحریف در قرآن راه نیافته است، چون مسلمانان در زمان خلیفه سوم برخی اختلافات را در تلفظ یا تغییر بعضی از کلمات بدون تغییر در معنی دیدند، تصمیم گرفتند همه قرائتها و مصحفها را یکی کنند و غیر از آن را از بین ببرند. در نتیجه تحریف به معنای یاد شده از بین رفت و همه بر لهجه قریش متفق شدند.
5. تحریف به افزودن: اجماع بر خلاف این است. البته به ابنمسعود نسبت داده شده که گفته است «معوّذتین» (سوره ناس و فلق) از قرآن نیستند، بلکه آن دو تعویذند. (6) به گروهی از خوارج نیز نسبت دادهاند که منکر آن شدهاند که سوره یوسف جزء قرآن باشد و آن را داستانی عشقی میدانستند که جایز نیست از وحی باشد. (7) ولی هر دو نسبت ثابت نشده است. اگر آن چه ابنمسعود گفته درست باشد، تحدّی قرآن به سوره باطل خواهد شد، زیرا انسانی که به او وحی نشده است، دو سوره مثل سورههای کوتاه قرآن آورده است.
6. تحریف به کاهش و افتادگی عمدی یا اشتباهی از قرآن: چه آن چه کم شده است یک حرف باشد، یا یک کلمه، یا یک جمله، یا یک آیه یا یک سوره. همین معنی ما را وا داشته که وارد این بحث شویم.
ادعای نقص در قرآن کریم را به صورتهایی که یاد شد، عقل و نقل رد میکند. اینک توضیح مطلب:
1) نساء: 46.
2) عنکبوت: 45؛ المواقف: ج8، ص390.
3) کافی: ج2، ص630، حدیث 12.
4) وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ» (حجر: 65(.
5) اسراء: 19.
6) فتح الباری در شرح بخاری: ج 8، ص 571.
7) ملل و نحل، شهرستانی: ج 1، ص 128.