یک سند تاریخی خواهیم آورد که نشان میدهد اصحاب در حال حیات پیامبرصلی الله علیه وآله، هم به دعای آن حضرت توسّل جستند، هم به قداست و شخصیت او. هدف از نقل این نمونه، استدلال به موضوع دوم است.
عثمان بن حنیف نقل میکند: مرد بیماری نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: دعا کن خدا مرا عافیت دهد. حضرت فرمود: اگر بخواهی دعا میکنم، واگر خواستی صبر کنی، بهتر است. گفت: دعا کن. پیامبرصلی الله علیه وآله به او دستور داد وضوی نیکویی بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند:
»پروردگارا! از تو میخواهم و به واسطه پیامبرت که پیامبر رحمت است به تو رو میکنم. ای محمد! من به سبب تو به درگاه پروردگارم روی آوردم تا حاجتم بر آورده شود. خدایا شفاعت او را درباره من بپذیر.«
عثمان بن حنیف گوید: به خدا سوگند هنوز از هم جدا نشده بودیم و حرفهای ما طول کشیده بود که او نزد ما برگشت، گویا که اصلاً بیماری نداشته است! این روایت، از صحیحترین روایات است و ترمذی آن را صحیح دانسته است، (1) ابن ماجه نیز آن را حدیثی صحیح میداند. (2).
از این حدیث دو نکته استفاده میشود:
1. میتوان به دعای پیامبر توسل جست، به گواهی سخن آن بیمار که گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد. و نیز به دلالت پاسخ پیامبرصلی الله علیه وآله: اگر بخواهی دعا میکنم و اگر بخواهی صبر کن که بهتر است.
2. انسان دعا کننده میتواند در ضمن دعایش به وجود پیامبرصلی الله علیه وآله متوسل شود و این جواز، از دعایی معلوم میشود که پیامبرصلی الله علیه وآله به آن دردمند آموخت. دقت در آن، این نکته را اثبات میکند و اینکه هر مسلمانی در مقام دعا میتواند توسّل به خود پیامبر بجوید و به سبب او به خدا توجه کند. جمله هایی که بر این گونه از توسّل دلالت میکند، یکی «اللهم إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنَبِیّک» است و مقصود از آن، توسل و درخواست از خدا به خود ذات مقدس و شخصیت بزرگوار رسول خداصلی الله علیه وآله است نه به دعای او.
دیگری تعبیر «محمّد، نبی رحمت» است که در منابع آمده و این توصیف، نشان میدهد که توسّل به خود آن حضرت است، به خاطر کرامت و فضیلتی که دارد.
و نیز جمله «یا محمّد، من به سبب تو به پروردگارم روی میآورم: إنّی اتوجّه بِکَ الی ربّی» نیز دلالت میکند که آن بیمار، طبق آموزش پیامبر خداصلی الله علیه وآله، خود آن حضرت را وسیله دعای خود قرار داده و به خاطر مقام و فضیلتی که دارد، به خود پیامبرصلی الله علیه وآله توسّل جسته است.
البته به ذهن و خاطر آن بیمار، جز توسّل به دعای پیامبرصلی الله علیه وآله نگذشته بود، لیکن پیامبرصلی الله علیه وآله به او دعایی آموختکه در آن توسّل به خود پیامبرصلی الله علیه وآله آمده بود واین در نوع خود توسّل دوّم است. پس روشن شد که برای مسلمان مستحب است به دعای صالحان از انبیا و اولیا توسّل جوید، همانگونه که جایز است در دعایش توسّل به خود آنان و به مقام و منزلتشان متوسّل شود.
از احادیث شریف برمیآید که اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله در مقام نیایش و دعا، حتی پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیز به خود آن حضرت توسّل میجستند. طبرانی از ابوامامة بن سهل بن حنیف، از عمویش عثمان بن حنیف چنین نقل میکند:
مردی به خاطر کاری که داشت، نزد عثمان بن عفّان رفت و آمد میکرد و عثمان به او التفات و اعتنایی نمیکرد. عثمان بن حنیف را دید و نزد او شکایت کرد. وی به او گفت: برو وضوخانه، وضوبگیر، سپس به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو:
»خداوندا، از تو میخواهم و پیامبرمان محمدصلی الله علیه وآله را که پیامبر رحمت است، وسیله توجه به تو قرارمیدهم. ای محمد! من به سبب تو به پروردگارم روی میآورم تا حاجتم را برآوری«.
پس حاجت خویش را یاد میکنی، برو تا من هم همراه تو بیایم. آن مرد رفت و همانگونه عمل کرد، سپس در خانه عثمان بن عفان رفت. دربان آمد و دست او را گرفت و نزد عثمان برد و او را روی بساط و فرش وی نشاند. عثمان پرسید: کارت چیست؟ او حاجتش را گفت، عثمان هم برآورده کرد و به او گفت: تا کنون حاجتت را نگفته بودی، هرگاه کاری داشتی بیان کن.
آن مرد از نزد وی بیرون آمد و در راه به عثمان بن حنیف برخورد کرد و به او گفت: خدا خیرت دهد، پیشتر به حاجتم توجّهی نمیکرد و به من اعتنا نداشت. تا آنکه تو درباره من با او صحبت کردی. گفت: به خدا قسم چیزی به او نگفتهام، ولی پیامبر خداصلی الله علیه وآله را دیدهام که بیماری به حضورش آمد و از نابینایی خود شکوه کرد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: میتوانی صبر کنی؟ گفت: یا رسول اللَّه! راهنما و عصاکشی ندارم، کار بر من سخت شده است. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان. سپس این دعاها را بخوان. ما هنوز از هم جدا نشده بودیم و صحبت ما طول کشیده بود که دیدیم آن مرد برگشت، در حالی که هیچ بیماری نداشت! (3).
سیره مسلمانان در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله و پس از آن، چنین بود که به اولیای الهی و بندگان صالح خدا توسّل میجستند، بیآنکه در ذهن کسی خطور کند که این، کار حرام، شرک یا بدعت است، بلکه توسّل به دعای صالحان را راهی برای دستیابی به منزلت و شخصیت آنان میدانستند و اگر دعای یک انسان صالح اثری داشت، به خاطر قداست و طهارت درون بود وگرنه دعایش مستجاب نمیشد. پس چه فرقی است میان توسل به دعای فرد صالح و توسّل به خود او که اولی توحید باشد و دومی شرک، یا راهی به سوی شرک؟ توسّل به قداست صالحان و معصومان و بندگان مخلص خدا، کار تازهای میان اصحاب نبود، بلکه استمرار سیرهای بود که پیش از اسلام نیز وجود داشت و روایات تاریخی فراوانی گویای این حقیقت است، از جمله:
1. باران طلبیدن عبدالمطّلب به وجود پیامبرصلی الله علیه وآله
عبدالمطلب، در دورانی که حضرت محمدصلی الله علیه وآله کوچک بود، با توسّل به وجود او از خداوند باران طلبید. به گفته ابن حجر، ابوطالب در شعر خویش (وأبیضُ یُستَسْقی الغمامُ بوجهه) اشاره به آن واقعه دارد که عبدالمطلب برای قریش استسقاء و طلب باران کرد، در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله، نوجوانی همراه او بود. (4).
2. باران طلبیدن ابوطالب به وجود پیامبرصلی الله علیه وآله
ابن عساکر از ابن عرفله نقل میکند: به مکه رفتم، در حالی که قریش در خشکسالی به سر میبردند. قریش به ابوطالب گفتند: سرزمینها خشک است و خانوادهها دچار قحطیاند. بیا و باران بطلب. ابوطالب بیرون آمد در حالی که همراهش نوجوانی بود – پیامبر – که چون خورشید میدرخشید و اطراف او نیز نوجوانانی بودند. ابوطالب آن نوجوان را گرفت و پشت او را به کعبه چسباند و دست به دامن او شد، در حالی که در آسمان ابری نبود. ابرها از هر طرف روی آوردند و آن دشت پر از باران شد و همه جا سبز و خرّم گشت. درباره همین حادثه است که ابوطالب در مدح پیامبرصلی الله علیه وآله گفته است:
وَأبیضُ یُستَسقَی الغمامُ بوجهه
ثمالُ الیتامی عصمةٌ لِلأرامِل (5).
»سفید رویی که به آبروی او، از ابر، باران طلب میشود، پناه یتیمان و نگهدار بیوه زنان.«
باران طلبیدن عبدالمطلب و ابوطالب با توسّل به وجود پیامبرصلی الله علیه وآله در حالی که وی نوجوان بود، میان عرب مشهور بود و شعر ابوطالب را در این مورد بیشتر مردم حفظ بودند.
از روایات برمیآید که باران طلبیدن ابوطالب با توسّل به پیامبرصلی الله علیه وآله، مورد رضایت رسول خداصلی الله علیه وآله بود. پس از مبعوث شدن به رسالت نیز خودش برای مردم استسقاء کرد و باران طلبید و باران آمد و دشت خرّم شد. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: اگر ابوطالب زنده بود، چشمانش روشن میشد. کیست که شعر او را برایمان بخواند؟ علیعلیه السلام برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، گویا مقصودتان شعر اوست که گفته است: «وأبیض یُستسقی الغمامُ بوجهه…«. (6).
توسّل به کودکان بیگناه در استسقاء، امری است که اسلام عزیز به آن فراخوانده است. امام شافعی میگوید: کودکان را بیرون آورند و آنان را برای استسقاء تمیز کنند، پیرزنان و زنانِ غیر جذّاب را هم بیرون آورند و دوست ندارم که زنانِ آراسته و زیبا یا چهارپایان را بیرون آورند. (7).
هدف از بیرون آوردن کودکان و زنان سالخورده، آن است که به سبب آنان و به حرمت قداست و پاکی آنان رحمت الهی نازل شود. همه اینها نشان میدهد که توسّل به نیکان و صالحان و معصومین کلید نزول رحمت است و گویا متوسّل به اینان میگوید: پروردگارا! کودک بیگناه است، سالخوردگان، اسیران تو در روی زمیناند و این دو گروه به رحمت و لطف تو شایستهترند. به خاطر آنان رحمتت را بر ما نازل کن تا در سایه آنان ما را هم فرا بگیرد. گاهی آبیار، منطقه وسیعی را آبیاری میکند تنها به خاطر آن که یک درخت سیراب شود و در سایه آن علفهای بیفایده هم سیراب میشوند.
براساس همین تحلیل است که خلیفه به عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبرصلی الله علیه وآله متوسل شد و توسّل به او به خاطر شخص خودش و قداست و پیوندش با پیامبرخداصلی الله علیه وآله بود. از اینجا دانسته میشود که چنین کاری استمرار سیره پیوسته بوده و ربطی به توسل به دعای عباس نداشته است.
3. توسّل به عموی پیامبرصلی الله علیه وآله
در صحیح بخاری از انس نقل شده است: هرگاه قریش دچار قحطی میشدند، عمر ابن خطاب متوسل به عباس بن عبدالمطلب میشد و میگفت: «خداوندا، ما به پیامبرمان متوسل میشدیم، باران میباریدی، اکنون به عموی پیامبرمان توسّل میجوییم، پس بر ما باران نازل کن.» انس گوید: پس باران میبارید. (8).
این متن کلام بخاری است که دلالت دارد بر اینکه عمر بن خطاب هنگام دعا و باران طلبیدن، به عموی پیامبرصلی الله علیه وآله و به شخص و شخصیت و قداست و قرابت او به رسولخداصلی الله علیه وآله توسّل میجست، نه به دعای او. متن یاد شده از دعای خلیفه، نشان میدهد که خلیفه خودش هنگام استسقاء، دعا کرد و به عموی پیامبرصلی الله علیه وآله و خویشاوندی او با آن حضرت توسّل جست.
1) صحیح ترمذی: ج5، (کتاب الدعوات، باب 19 شماره 3578(.
2) سنن ابن ماجه ج1، ص441 شماره 1385، مسند احمد: ج4، ص138 و….
3) المعجم الکبیر، طبرانی: ج9، ص31 – 30 حدیث 8311. المعجم الصغیر، طبرانی: ج1، ص184 – 183.
4) فتح الباری: ج2، ص398، دلائل النبوة: ج2، ص126.
5) سیره حلبیه: ج1، ص116.
6) ارشاد الساری: ج2، ص338.
7) الاُمّ: ج1، ص248.
8) صحیح بخاری: ج2، ص27 (باب نماز استسقاء…(.