جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیح مختصری پیرامون بیانیه علمای حجاز

زمان مطالعه: 6 دقیقه

به نظر ما، مطالب بیانیه مزبور آن چنان صریح، گویا، روشن و آشکار است که نیازی به توضیح اضافی ندارد؛ زیرا مدارک لازم در این «بیانیّه» آن چنان گردآوری شده که هیچ کس را یارای انکار آن نیست.

تنها تفاوت مهمّی که این «بیانیّه» با عقیده «شیعه» دارد این است که در این بیانیّه، نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) «عبداللّه» ذکر شده است در حالی که در کتب شیعه، نام پدر بزرگوار آن حضرت به طور مسلّم «امام حسن عسکری (علیه السلام(» است. و سرچشمه این اختلاف آن است که در بعضی از روایات اهل سنّت، مانند روایتی که «ابو داوود» در کتاب «سنن» خود از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است جمله «اسم ابیه اسم ابی نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) نام پدر من است» آمده است.

در حالی که قراین نشان می دهد که این جمله در اصل، «اسم ابیه اسم ابنی؛ اسم پدرش اسم فرزند من است» بوده است که منظور امام حسن مجتبی (علیه السلام) می باشد و بر اثر اشتباه در نقطه گذاری به این صورت در آمده است. این احتمال را «گنجی شافعی» نیز در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» تأیید کرده است.

در این زمینه، دانشمندان و نویسندگان اسلامی از شیعه و سنّی، سخن بسیار گفته اند که ما در اینجا نیازی به ذکر سخنان آنها نمی بینیم. و در هر حال، آن جمله که درباره نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) در بیانیه علمای حجاز و در بعضی از روایات اهل سنّت آمده است، قابل اعتماد نیست؛ زیرا:

نخست آن که در اکثر روایات و کتب معتبره اهل سنّت این جمله وجود ندارد.

دوم آن که در روایت معروف ابن ابی لیلی آمده است: «اسمه اسمی و اسمُ أبیه اسمُ أبنی؛ نام حضرت مهدی (علیه السلام) نام من، و نام پدرش، نام فرزند من است«. که منظور امام حسن مجتبی (علیه السلام) است.

سوّم آن که روایات قطعی و متواتر از طرق اهل بیت (علیهم السلام(، گواهی می دهند که نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) «حسن» است.

چهارم آن که در بعضی از روایات اهل سنّت نیز تصریح شده که مهدی موعود اسلام (علیه السلام(، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است و بعضی از بزرگان آنها هم مانند محمّد بن یوسف گنجی در کتاب «البیان» و محیی الدین عربی در «فتوحات مکیّه» ـ به نقل شعرانی ـ و عبدالوهّاب شعرانی در کتاب «یواقیت و جواهر» مبحث (65(، و محمّد بن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السئول«، و ابن صبّاغ مالکی در «الفصول المهمّه» و افراد دیگری، این معنی را تأیید نموده و به مهدی موعود پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) اعتراف کرده اند.

پنجم آن که نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) که در بیانیّه علمای حجاز به عنوان «عبداللّه» آمده است ظاهراً مدرک و مستند آن همان جمله اخیر روایت ابو داوود است که نقل آن منحصر به ابو داوود و راوی آن هم «زائده» است، که بنا به نوشته گنجی شافعی وی در حدیث تصرّف می نموده و به آن می افزوده است و چنین حدیثی که او واسطه نقل آن باشد فاقد اعتبار است.

ششم آن که روایت ابو داوود با اضافه جمله «و اسم أبیه اسم أبی» که به قول گنجی شافعی «زائده» به آخر آن افزوده است و در عین حال مورد استناد قرار گرفته، و در واقع همان جمله سبب بروز اختلاف در نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) گردیده است، دارای زمینه جعل و ساختگی است که ما به منظور توضیح این موضوع، توجه خوانندگان گرامی را به دو جریان تاریخی جلب می کنیم تا بی اعتباری قسمت آخر این روایت بر اهل تحقیق روشن شده، و خود بی پرده و منصفانه در این باره به داوری بنشینند.

اینک دو جریان تاریخی:

1 ـ ابن طقطقی، مورّخ مشهور و نکته سنج در کتاب تاریخ خود چنین می نویسد:

»محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) معروف به «نفس

زکیّه» مدّعی مهدویّت در اسلام گردید و گروههایی از شیعه و حتّی بنی عبّاس مانند منصور دوانیقی قبل از تکیه زدن بر مسند خلافت خود و برادرش سفّاح برای رویارویی با بنی اُمیّه و قیام علیه آنان، با وی به عنوان خلیفه بیعت نمودند. او در آغاز امر، بین مردم شایع کرده بود که مهدی موعود مورد بشارت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اوست، و پدرش «عبداللّه» نیز این مطلب را همواره در نفوس گروههایی از مردم تزریق و تثبیت می نمود، و روایت می کرد که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است:

»لو بقی من الدنیا یوم لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یبعث فیه مهدیّنا ـ أو قائمنا ـ اسمه کإسمی وإسم أبیه کإسم أبی«. (1).

»اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی بماند خداوند آن روز را به قدری طولانی می گرداند تا این که «مهدی» ما یا قائم ما را برانگیزاند که نام او همانند نام من، و نام پدرش همانند نام پدر من باشد«.

بنابراین، دور نیست که جمله: «واسم أبیه إسم أبی» را، این پدر و پسر یا اطرافیان و هواخواهان آنها به حدیث مزبور افزوده باشند تا از این رهگذر بتوانند مردم عوام را فریب داده و مهدی دروغین (یعنی نفس زکیّه) را به جای مهدی موعود واقعی معرّفی نمایند، و البته این کار هم تاحدّی عملی گردید، امّا دیری نگذشت که قضیّه کشف، و دروغ او آشکار گشت.

2 ـ ابو الفرج اصفهانی می نویسد:

»هنگامی که منصور دوانیقی در صدد برآمد برای فرزندش مهدی بیعت بگیرد، فرزند دیگرش «جعفر» در این باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم کرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مدیحه سرایی و توصیف مهدی و فضایلش پرداختند، مطیع بن أیاس که یکی از شعرای عیّاش و متّهم به زندقه بود بپاخاست و شعر و خطبه خواند و وقتی که از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: ای امیرمؤمنان!! فلان از فلان از پیامبر نقل کرد که پیامبر فرمود:

»المهدیّ منّا محمّد بن عبداللّه واُمّه من غیرنا، یملأها عدلاً کما مُلئت جوراً«؛

»مهدی از ماست و او محمّد بن عبداللّه است و مادرش از غیر ما است، دنیا را پر از عدل می کند همان طور که پر از ظلم شده است«.

سپس گفت: و ابن عبّاس بن محمّد، برادر تو، بدین حدیث گواهی می دهد؛ آنگاه رو به عبّاس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آیا این حدیث را شنیده ای؟

عباس گفت: آری.

پس منصور دستور داد تا حاضرین با پسرش مهدی بر امر خلافت بیعت کنند.

چون مجلس به پایان رسید عبّاس بن محمّد رو به حاضرین کرد و گفت: آیا متوجّه شدید که این زندیق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتّی مرا نیز بر دروغش به شهادت طلبید؟ و من از ترس منصور ناگزیر به دروغ شهادت دادم…» (2).

به هر حال، با مراجعه به تاریخ و شرح و توضیحی که ابو الفرج اصفهانی (3) و دکتر سمیره مختار لیثی (4) درباره محمّد بن عبداللّه، معروف به «نفس زکیّه» و دعوی مهدویّت و خلافت او، و هم چنین در مورد برخوردها و عکس العمل های منصور دوانیقی، و دعوی مهدویّت برای فرزند خود (مهدی عبّاسی) نوشته اند، این موضوع به خوبی روشن می شود که هریک از آنان در صدد بودند تا با عنوان «محمّد بن عبداللّه» مسأله مهدویّت در اسلام را درباره خود یا فرزند خود بر مردم تحمیل نمایند، و با افزودن به حدیث مسلّمی که صحابه و تابعین و بزرگان اسلام درباره مهدی موعود (علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل نموده و برای همگان ثابت و محرز بوده است. سوء استفاده نموده و مردم را فریب دهند تا بدین وسیله بتوانند سهل تر و آسان تر به مقصود خود برسند.

بنابراین، بی تردید می توان ادّعا کرد که جمله «واسم أبیه اسم أبی» که در آخر روایت ابو داوود آمده، و در مورد نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام) مدرک بی چون و چرای علما و دانشمندان اهل سنّت قرار گرفته، ساخته و پرداخته نامبردگان و عوامل دست نشانده آنان و هواخواهان آنها بوده است.

در اینجا برای اثبات مطلب، روایتی را که ابوالفرج اصفهانی درباره مهدی عباسی از منصور دوانیقی نقل کرده است، می آوریم تا حقیقت گفته های پیشین روشنتر شود.

ابوالفرج در کتاب «مقاتل الطالبیین» می نویسد:

»مسلم بن قتیبه روایت کرده که گفت: روزی بر منصور دوانیقی وارد شدم به من گفت: محمّد بن عبداللّه خروج کرده و خودش را «مهدی» می پندارد، ولی به خدا قسم! او مهدی ـ موعود ـ نیست. من در این باره می خواهم موضوعی را به تو بگویم که به کسی دیگر نگفته ام و نخواهم گفت و آن این است که در واقع، فرزند من هم، مهدی موعود روایات ـ وارده از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ـ نیست، لکن من او را از باب تفأل مهدی نامیده ام«. (5).

امّا این که در بیانیه علمای حجاز، از حضرت مهدی (علیه السلام) به عنوان «حسنی» یاد شده است، به این جهت است که مادر امام باقر (علیه السلام(، دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است و از این رهگذر امامان بعدی حسنی و حسینی هستند و حضرت مهدی (علیه السلام) نوه پسری امام حسین (علیه السلام) و نوه دختری امام حسن مجتبی (علیه السلام) می باشد؛ پس حسنی بودن حضرت مهدی (علیه السلام) نیز صحیح است و ایجاد مشکلی نمی نماید.

آنچه تا اینجا از نظر خوانندگان گرامی گذشت، چند نمونه کوتاه و گویا از اعترافهای دانشمندان بزرگ اهل سنّت بود که همگی آنها به آمدن مردی ازدودمان خاندان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به نام «مهدی» (علیه السلام) اعتراف نموده و احادیث مربوط به مهدی موعود (علیه السلام) را پذیرفته اند.

اینک باید ببینیم مخالفان وجود مقدّس مهدی (علیه السلام) چه می گویند؟ و منطق آنها چیست؟


1) تاریخ فخری، با ترجمه فارسی، ص 224؛ الفخری ص 165- 166.

2) اغانی ج 13 ص 287، لسان المیزان ج 6 ص 68.

3) مقاتل الطالبیین ص 206- 262.

4) جهاد الشیعه ص 111- 146.

5) مقاتل الطالبیین ص 218.