جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رنگ و ریشه ایرانی تشیع

زمان مطالعه: 4 دقیقه

برای پیدایش شیعه در جامعه اسلامی، فرضیّه دوّمی مطرح است که اختراع خاورشناسان است. آنان مثل پژوهشگران دیگر معتقدند تشیع، پدیده‏ای است که پس از رحلت پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله پیدا شده است، از این رو درپی علّت و سبب پیدایش آن بر آمده‏اند، تا رسیده‏اند به این که تشیّع، رنگ و ریشه ایرانی دارد.

این فرضیه را «دوزی» خاورشناس ابداع کرده و خلاصه‏اش این است که مذهب شیعی یک گرایش ایرانی است، زیرا عرب معتقد به آزادی بود و ایرانیان معتقد به پادشاهی و وراثت بودند و معنای انتخاب را نمی‏دانستند. چون پیامبرصلی الله علیه وآله در گذشت و فرزندی نداشت، گفتند: پس از او علی‏علیه السلام به خلافت شایسته‏تر است. به تعبیر خلاصه‏تر: هماهنگی فکری میان ایرانیان و شیعه – یعنی موروثی بودن خلافت – دلیل آن است که تشیع، مولود ایرانیان است.

این فرضیه در ضعف و سستی شبیه به فرضیه سابق است و ادّعایی بی دلیل است، بلکه ادعایی است که دلایل فراوانی که برای تشیع، ریشه عربی را ثابت می‏کند، دروغ بودن آن را ثابت می‏کند.

دلایل عربی بودن ریشه تشیع عبارت است از:

اول: آنگونه که پیشتر روشن شد، تشیع در عصر پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله آشکار شد و پیروان علی‏علیه السلام را شیعه می‏گفتند و در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله و پس از او وجود داشتند، تا زمانی که هنوز هیچ ایرانی بجز سلمان مسلمان نشده بود.

پیشگامان تشیع در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین‏علیه السلام همه عرب بودند و جز سلمان محمدی کسی از ایرانیان در میان آنان نبود.

دوم: امام علی بن ابی طالب‏علیه السلام در ایام خلافتش با سه جنگ درگیر بود: جنگ جمل، صفین و نهروان و همه سپاهش عرب خالص عدنانی و قحطانی بودند. گروه‏هایی از قریش، اوس و خزرج و از قبایل مذحج، همدان، طیّ، کنده، تمیم و مضر به سپاه او پیوسته بودند و فرماندهان سپاه او از سران همین قبایل بودند، همچون هاشم مرقال، مالک اشتر، صعصعة بن صوحان و برادرش زید، قیس بن سعد بن عباده، عبداللَّه بن عباس، محمد بن ابی بکر، حجر بن عدی، عدی بن حاتم و امثال اینان. امیرالمؤمنین‏علیه السلام با همین سپاه و همین فرماندهان بصره را فتح کرد، با قاسطین (معاویه و سپاه او) در صفین نبرد کرد و با همین‏ها مارقین را از بین برد. پس در این سپاه و فرماندهان، ایرانی‏ها کجایند، تا احتمال دهیم که آنان شالوده تشیع‏اند؟! به علاوه تنها ایرانیان نبودند که این مذهب را داشتند، بلکه ترک‏ها، هندی‏ها وغیر عرب‏های دیگری هم شیعه بودند.

شمار فراوانی از خاورشناسان پژوهشگر و دیگران به این حقیقت گواهی داده‏اند که به یک نمونه بسنده می‏کنیم:

»ولهاوزن» خاورشناس گفته است: همه ساکنان عراق، به ویژه کوفیان در عهد معاویه شیعه بودند، این اختصاص به افراد نداشت، بلکه قبایل و سران عرب را نیز در برمی‏گرفت. (1).

سوم: اسلام میان ایرانیان نیز مثل ملّت‏های دیگر منتشر می‏شد و ایران به تشیع معروف نبود، تا آنکه گروهی از شیعیان اشعری به قم و کاشان کوچ کردند و بذر تشیع را در آنجا افشاندند. این در اواخر قرن نخست بود، در حالی که ایرانیان در زمان خلیفه دوم یعنی از سال 17 هجری مسلمان شده بودند. معنای این سخن آن است که ده‏ها سال گذشت که اثری از تشیع میان آنان نبود.

سید محسن امین می‏گوید: ایرانیانی که مسلمان شدند، در آغاز کار جز اندکی شیعه نبودند، و بیشتر دانشمندان اهل سنّت همچون بخاری، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، و حاکم نیشابوری و کسانی دیگر که در طبقه بعد آمدند، ایرانی بودند.

البته گاهی برای ایرانی بودن ریشه تشیع، به این استدلال می‏شود که تشیع و ایرانیان در موروثی بودن خلافت هم عقیده بودند. در دوره ساسانیان و دیگران چنین بود. ولی این دلیلی نادرست است، چون خلافت از نظر شیعه موروثی نیست، بلکه موضوعی تابع نصّ و تعیین است، نهایت آنکه خدای متعال، نور امامت را در خاندان ویژه‏ای قرار داده که هر امامی، امام پس از خود را تعیین می‏کند. خداوند در نسل ابراهیم‏علیه السلام هم نبوّت را قرار داد و هر پیامبری از پیامبر پیشین و هر وصیّی از وصیّ قبل، این منصب را ارث می‏برد، خداوند می‏فرماید:

»وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ» (2).

»ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم«.

وقتی نبوت، در ذرّیه ابراهیم‏علیه السلام موروثی باشد، چرا امامت چنین نباشد؟

چهارم: هر کس تاریخ ایران و زندگی دانشمندان ایرانی و ورودشان به تسنّن و تشیّع را مطالعه کند، در می‏یابد که تا اوایل قرن دهم، تسنّن در ایران رواج داشت، تا آنکه در دوره صفوی تشیّع بر ایرانیان غلبه یافت.

البته ری، قم و کاشان، پایگاه شیعه بودند، لیکن این شهرها در مقایسه با شهرهای دیگر ایران، بسیار کوچک بودند.

بروکلمان می‏گوید: چون شاه اسماعیل صفوی بر الوند پیروز شد، روی به سوی تبریز نهاد. علمای شیعه در تبریز به او اعلام کردند که دو سوّم ساکنان شهر که شمارشان به 000 / 300 می‏رسید، سنّی‏اند.

اینها بعضی از فرضیه‏هایی است که گروهی از پژوهشگران که تشیع را پدیده‏ای عارضی بر پیکره امت اسلامی می‏دانند بیان کرده‏اند و این فرضیه‏ها را در علّت پیدایش شیعه گفته‏اند. امّا ما گفتیم که جوهر تشیع یک اصل بیشتر نیست و آن این است که رهبری پس از پیامبرصلی الله علیه وآله در دو زمینه دانش و سیاست، از آن علی‏علیه السلام و سپس جانشینان اوست. پس تشیع هم مثل اسلام، زادگاه و منشأ آن حجاز است و عرب، مدّتی طولانی به آن گروید سپس به تدریج کم کم میان امت اسلامی گسترش یافت. امّا فرضیه‏های دیگر اصلاً ارزش آن را ندارد که به بررسی آن بپردازیم.


1) الخوارج والشیعة: ص248 – 241.

2) حدید: 26.