جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قرابت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

قـرابـت بـا رسـول خـدا (ص) یکی از امتیازاتی است که در طول تاریخ برای تصدی منصب خلافت مـورداسـتـناد قرار گرفته است تا آنجا که شاید نتوان کسی را یافت که در حال تصدی این منصب ادعای قرابت با رسول گرامی اسلام (ص) را نداشته است.

ایـن امـتیاز در سقیفه بنی ساعده، ملاک عمل قرار گرفت مهاجرانی که در سقیفه حضور داشتند بـه خـویـشـاوندی خود با رسول اکرم (ص) استدلال می کردند و با همین دلیل، انصار را از بیعت با سعد بن عباده باز داشتند (1).

مـا نـیـز مـعـتـقـدیـم قـرابـت بـا رسـول اکـرم (ص) شـرط خـلافـت و جـانشینی است، ولی نه خویشاوندی ظاهری که اهل سقیفه در نظر داشتند، هر چند امیرالمؤمنین علی (ع) از نظر ظاهری هم نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) بود او پسر عمو، داماد و برادر رسول خدا (ص) بود و در میان مـسـلـمـانـان هـیچ کس این سه نسبت را یکجا نداشت علی (ع) پسر عموی پیامبر بود، پسر جناب ابـوطـالب که نسبت به وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) سمت پدری داشت، و عمر شریف خود را در راه دفـاع از اسـلام و پـیـامـبر اسلام (ص) سپری کرده و در سخت ترین، شرایط حاضر نشد دست از حـمـایـت آن بزرگوار بردارد (2) داماد پیامبر بود، شوهر حضرت صدیقه اطهر که نزد پیامبر اسـلام مـحبوبترین انسانها بود (3) هر کدام از اصحاب که او را خواستگاری می کردند، حضرت جـواب مـنفی می داد، تا اینکه او را به عقد علی بن ابی طالب (ع) در آورد (4) و فرمود: «خدا به من دستور داده است: فاطمه را به ازدواج علی درآورم» (5).

و بـرادر پـیـامـبـر اکـرم (ص) اسـت کـه حضرتش از میان تمام مهاجر و انصار او را به برادری خود برگزید (6) و فرمود: در دنیا و آخرت تو برادر منی، انت اخی فی الدنیا و الاخرة (7).

و فرمود: تو برادر و همراه منی، انت اخی و صاحبی (8).

پـیـامـبر اکرم (ص) گاهی او را برادر خود می خواند گاهی خویش خود می نامیدش و گاه او را از اهل بیت خود می شمرد.

هـنگامی که قرآن شریف مسلمانان را موظف کرد تا به عنوان اجر رسالت خویشان رسول اکرم (ص) را دوست بدارند ـ و فرمود: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی، (9) یعنی: ای رسول ما بـه مـسـلمانان بگو در مقابل رسالت خویش مزدی نمی خواهم جز آنکه با خویشان من دوستی کند پرسیدند: یا رسول اللّه خویشان تو کیانند؟

فرمود: «علی، فاطمه و دو پسر ایشان» (10).

آری عـلـی (ع) بـا پـیـامـبـر اکـرم نسبتی بس نزدیک دارد که هم خود بدان افتخار می کند، و هم همه اصحاب به آن اعتراف دارند در روز شوری اهل شوری را مخاطب قرار داده فرمود: «شما را به خـدا قـسـم مـی دهم! آیا در بین شما کسی هست که در خویشی به رسول خدا (ص) از من نزدیکتر باشد؟» همه گفتند: نه به خدا (11).

ولـی قـرابـت عـلـی (ع) بـا پـیـامـبر اکرم (ص) از این هم نزدیکتر است آن حضرت نه تنها خویش رسول خدا، بلکه از اهل بیت اوست (12).

هـنگامی که آیه مباهله (13) نازل شد، حضرت، علی، فاطمه و حسن و حسین را نزد خود خواند وعرض کرد: «الهی اینان اهل منند» (14).

بـرای ایـنـکـه هـمه مسلمانان بدانند که اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند، وقتی آیه شریفه و امر اهـلـک بالصلاة واصطبر علیها (15) (خانواده خویش را به نماز فرما و خود در ادای آن پایمردی کن نازل شد،) تا چند ماه هر روز صبح به در خانه آنها می آمد، می ایستاد و می فرمود:

الصلاة رحمکم اللّه «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا«.

یـعـنـی: وقـت نماز است خدایتان رحمت کند به درستی که خدا اراده کرده است، از شما خانواده، پلیدی را دور کند و شما را پاک و پاکیزه فرماید.

خـوانـدن ایـن آیـه شریفه، خود بیان و توضیح دیگری بود، برای اینکه همگان بدانند خانواده پیامبر کیانند.

آنـگـاه کـه عـلـی (ع) را فرستاد تا سوره برائت را از ابوبکر گرفته خود برای ابلاغ در مراسم حج به مکه ببرد، در توضیح این کار خود فرمود: «این سوره را جز مردی از خانواده ام کسی ابلاغ نمی کند، لا یبلغها الارجل من اهلی (16).

آری علی هم خویش پیامبر است، هم از اهل اوست ولی او فراتر از این معنا قرابتی با رسول اکرم (ص) دارد، کـه مـا آن را شـرط خـلافـت می دانیم: قرابتی شرط خلافت است که دو طرف نسبت را یکی می کند، تا آنجا که دوگانگی نمی ماند تا بحث از نسبت و قرابت لازم شود.

قرآن مجید فرمود: قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناکم و نسانا و نساکم و انفسنا و انفسکم (13).

بـه فـرمـان الـهـی، پـیـامـبـر می بایست، پسرانش را بخواند، زنانش را دعوت کند و خودش را نیز بـخـوانـد، آنگاه با مسیحیان نجران مباهله کند و او با حسن و حسین (ع) و با فاطمه اطهر (س) و با عـلی (ع) آمد تا همه بدانند آن «خود» که باید دعوت شود علی است که علی خود ـ نفس ـ پیامبر است (17).

در روز شـورا فـرمـود: «شما را به خدا قسم می دهم! آیا در بین شما کسی هست که پیامبر او را به منزله خویش قرار داده باشد؟» همه گفتند: نه به خدا (11).

و چـنـیـن بود که پیامبر اکرم (ص) می فرمود: «علی از من است و من از علی جز من و علی کسی پیام مرا نمی رساند«.

علی منی و انا منه لا یؤدی عنی الا انا او علی (18).

و می فرمود: «گوشت و خونش از گوشت و خون من است«.

لحمه لحمی و دمه دمی (19).

و در تهدید کفار می فرمود: «کسی را به سوی آنان می فرستم که چون خود من است» (20).

و در جـواب کـسـی کـه از مـنـزلـت عـلـی در قـلـب رسـول مکرم می پرسد، رو به اصحاب کرده می فرماید: «این شخص از منزلت خودم در قلب خودم می پرسد» (21).

و چنین است که در مقایسه آن بزرگوار با وجود مقدس رسول اکرم (ص) هر کسی بیگانه می نماید و اگـر قرابت با رسول مکرم اسلام (ص) یکی از شرایط خلافت باشد، با وجود علی بن ابی طالب (ع) نوبت به دیگران نمی رسد.


1) الامامة و السیاسة، ص 6 و 11.

2) تاریخ طبری، ج 2، ص 58 و 67 و 68.

3) کنزالعمال، ج 13، ص 118، حدیث 36379 و ص 145 حدیث 36457 و الصواعق المحرقه، ص 187، حدیث 2.

4) کـنـزالاعمال، ج 13، ص 114، حدیث 36370 و فرائد السحطین، ج 1، ص 88، باب 17، حدیث 68.

5) الصواعق المحرقه، ص 192، حدیث 36.

6) کنزالعمال ج 13 ص 105 حدیث 36345 و 120 حدیث 36348 و فرائد السحطین، ج 1 ص 111 تا 120 حدیث 79 تا 83.

7) الصواعق المحرقه، ص 188، حدیث 7 و فرائد السحطین، ج 1، ص 150، باب 29، حدیث 113 و مناقب ابن مغازلی، ص 37، حدیث 57 و ص 38، حدیث 39.

8) مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 230 و کنزالعمال، ج 13، ص 150، حدیث 36468.

9) سوره شوری، آیه 23.

10) مناقب ابن مغازلی، ص 307، حدیث 352 و ذخائر العقبی، ص 25.

11) تاریخ دمشق، ج 3، ص 116، حدیث 1140.

12) الصواعق المحرقه، ص 194، حدیث 40 و کنزالعمال، ج 13، ص 163، حدیث 36496 و ص 115 حدیث 36374.

13) سوره آل عمران، آیه 61.

14) الصواعق المحرقه، ص 187، حدث 3.

15) سوره طه، آیه 132.

16) تاریخ دمشق، ج 2، ص 376، حدیث 878 تا 880.

17) تفسیر کشاف، ج 1، ص 368.

18) الـصـواعـق الـمحرقه، ص 188، حدیث 6 و فرائد السحطین، ج 1، ص 58 و ص 258، باب 50، حدیث 198 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44،باب 11، حدیث 119 و تاریخ دمشق، ج 2، ص 378، حدیث 883 تا 893 و مناقب ابن مغازلی، ص 226، حدیث 272 تا 274.

19) مجمع الزوائد، ج 9، ص 111.

20) المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 120 و تفسیر کشاف، ج 3، ص 360.

21) کنزالعمال، ج 13، ص 143، حدیث 36446.