عقل روشن و بدیهی حکم میکند که وقتی یک انسان مصلح، از رهگذر سالها تلاش سخت و پیگیر، بتواند یک طرح اجتماعی مخصوص به خود را به اجرا درآورد و راهی نو برای جامعه بشری عرضه کند، باید بیندیشد که به چه وسیلهای میتواند آن طرح را باقی بدارد و تضمینی برای استمرار، بلکه رشد و پیشرفت آن فراهم آورد؟ خردمندانه نیست که کسی بنای عظیمی را برپا کند و در راه آن رنجهای بسیاری را متحمل شود، ولی نسبت به آن چه که آن بنا را از خطرها حفظ کند فکری نداشته باشد و کسی را به عنوان نگاهبان و مراقبت از آن پس از خویش نگمارد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله که از بزرگترین شخصیتهای جهانی در تاریخ بشری است، با آیینی که آورد، زمینه مناسبی برای یک تحول الهی جهانی و بزرگ و برپایی یک تمدن جدید وبینظیر فراهم ساخت. این شخصیت بزرگ که یک آیین جاوید را برای بشریت طراحی کرد و در روزگار خود اجتماع بشری را رهبری نمود، مسلّما برای حفظ آیین خود از خطرها و آفتهای احتمالی که در آینده آن را تهدید میکرد، فکری داشت. همچنین برای هدایت همیشگی امّتش و اداره آنان و شکل حکومت پس از خودش فکر و برنامهای داشت و آن را بیان کرد، چرا که معقول نیست این پیامبر فرزانه، پایههای یک شریعت و آیین جاودانه را بنا نهد، ولی طرحی قوی برای شکل رهبری پس از خود که ضامن بقای آن آیین باشد، نداشته باشد.
پیامبری که برای بیان کوچکترین مسأله که برای سعادت بشر مورد نیاز است، کوتاهی نکرد، چگونه ممکن است در زمینه رهبری جامعه اسلامی و ساختار و چگونگی آن ساکت باشد؟! در حالی که این مسأله، از موضوعات اساسی و سرنوشتساز در حیاتِ امت، بلکه حیات بشریت است؟ چگونه ممکن است جامعه اسلامی را سرگردان به حال خود رها کند، به گونهای که تکلیف خود را در این سطح ندانند؟
پس هرگز پذیرفتنی نیست که پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله چشم از زندگی بربندد و در زمینه رهبری امت سخنی بر زبان نیاورد.