1. داستانی را که طبری آورده است، با چشم پوشی از ناشناختههایی که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیهتر است؛ زیرا باور کردنی نیست که یک یهودی در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هستههای ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامی بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمیپذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیدههای عجیب و غریب باشد!
این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال میبرد و آنان را به صورت گروهی ساده ترسیم میکند که فریب یک یهودی نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانی میکند بخورند، بی آنکه او را بشناسند، در حالی که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.
2. بررسی سیره عثمان و معاویه نشان میدهد که آنان هرگز اجازه نمیدادند که مخالفانشان در مناطق اسلامی بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که:
أ: چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.
ب: عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکی از دندههای او را شکستند. (1) و حوادث دیگری که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.
چرا با عبداللَّه بن سبا مثل دیگران برخورد نشد؟
علامه امینی میگوید: اگر فتنه انگیزی و تفرقه افکنی «ابن سبا» به این حدّ رسیده بود و زمامداران از او و فسادهایش خبر داشتند و گزارش آن به خلیفه رسیده بود چرا او را دستگیر و مؤاخذه نکرده مورد توهین و ضرب و زندان قرار ندادند یا با اعدام او امّت را از شرش آسوده نساختند، آنگونه که در مورد انسانهای صالحی که امر به معروف و نهی از منکر میکردند عمل میشد؟ در حالی که این پیام قرآن در گوشها طنین انداز بود که:
»إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ اْلأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ» (2).
»کیفر آنان که با خدا و پیامبرش میجنگند و درروی زمین اقدام به فساد میکنند، آن است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دستها و پاهای آنان به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنان در دنیاست. و در آخرت عذاب عظیمی دارند.«
چرا خلیفه با کشتن او ریشه این فتنهها را نخشکاند؟ آیا خشونت و سختگیری او فقط مخصوص نیکان از امت محمدصلی الله علیه وآله بود که هر چه میخواست بر سر آنان آورد؟ (3).
3. روایت طبری از کسانی نقل شده که استناد به آنان درست نیست. از جمله:
أ. سری. شخصی به نام سری که طبری از او نقل میکند، بین دو نفر مردّد است، یکی سری بن اسماعیل همدانی که یحیی بن سعید او را دروغگو میداند و تنی چند نیز او را تضعیف کردهاند، (4) دیگری سری بن عاصم بن سهل همدانی که طبری در بخشی از حیات او بوده است. او را نیز گروهی از علما درغگو و اهل جعل شمردهاند. (5).
ب. شعیب. مقصود از او شعیب بن ابراهیم کوفی است که مجهول است. ابن عدی گفته است: شناخته شده نیست. ذهبی گفته است: روایتگری کتابهای سیف از اوست و ناشناخته است. (6).
ج. سیف بن عمر. این ریشه فتنه است. ابن حبّان گفته است: سیف بن عمر راوی مجعولات است. گفتهاند خودش نیز جعل حدیث میکرد و به کفر متّهم شد (7) و سخنان دیگریکه نشان دهنده بدسرشتی وفساد عقیده وبیپروایی اونسبتبهجعل و دروغ است.
وقتی سند این نقل چنین است، چگونه میتوان در تحلیل پیدایش جمعیت عظیمی از مسلمانان که یک پنچم یا یک چهارم آنان را تشکیل میدهند، به چنین داستانی تکیه کرد؟ پس اعتماد به این نقل، فریب و گمراهی است.
1) استیعاب: ج2، ص422.
2) مائده: 33.
3) الغدیر: ج9، ص220 – 219.
4) میزان الاعتدال: ج2، ص117.
5) میزان الاعتدال: ج2، ص117، لسان المیزان: ج3، ص12.
6) همان: ج2، ص275، همان: ج2، ص145.
7) همان: ج1، ص438، تهذیب التهذیب: ج4، ص255.