شیعه یک سری اعتقادات ویژه در مسائل کلامی دارد که اساس تشیع را تشکیل نمیدهد، زیرا جوهره تشیع یک چیز است و آن اینکه مرجع سیاسی و علمی پس از رحلت پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله اهل بیت اوست و کشتی نجات، علیعلیه السلام و فرزندان اویند. همچنان که پیامبرصلی الله علیه وآله فرموده است:
»مَثل خاندان من همچون کشتی نوح در قوم اوست. هر کس بر این کشتی سوار شود نجات مییابد و هر کس از آن جا بماند غرق میشود.» (1).
مسائل ویژه شیعه همه بحثهای کلامی است، مثلاً شیعه در ده اصل با معتزله تفاوت دارد و در شش اصل با اشاعره اختلاف دارد. از آنجا که معتزله در جامعه اسلامی کنونی نقشی ندارد، به مهمترین مسائل مورد اختلاف میان شیعه و اشاعره اشاره میکنیم:
1. شیعه امامیه اتفاق نظر دارند که صفات خدا در مفهوم، غیر از ذات خداست، ولی در مصداق، عین ذات اوست، لیکن اشاعره میگویند: صفات الهی قدیم است، جز اینکه ملازم و افزون بر ذات است.
2. امامیه، کارهای بندگان را حقیقتاً و بدون مجاز و توسعه اندیشی، صادر از خود آنان میدانند. انسان است که خورنده، زننده، روزهدار و نمازگزار است، بر خلاف اشاعره که افعال بندگان را مخلوق خدا میدانند و انسان در آنها نقشی ندارد، تنها محلّ فعل خداست.
3. دیدن خدا در آخرت، محال است، چون لازمه چنین چیزی جسم بودن و جهت داشتن خداست، بر خلاف دیدگاه اشاعره که به رؤیت خدا در قیامت معتقدند.
4. کلام خدا فعل خداست و حادث است نه قدیم. ولی اشاعره آن را قدیم میدانند، چون کلام نزد آنان امر نفسی و قائم به ذات است.
5. امامیه به حسن و قبح عقلی معتقدند و میگویند عقل میتواند خوبی و زشتی برخی کارها را درک کند، بر خلاف اشاعره.
انسان، دارای هر آیین و مسلکی که باشد و در هر جا زندگی کند، خودش میفهمد که عدل خوب است و ظلم بد، همچنین خوبی وفای به عهد و بدی عهد شکنی را تشخیص میدهد و نیز خوبی احسان در مقابل احسان و زشتی بدی در مقابل نیکی را درک میکند، قرآن هم این قدرت درک را برای انسان تأیید میکند، از این رو بارها در خوبی و زشتی کارها مردم را به داور قرار دادن عقل فرا خوانده است. میفرماید:
»أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (2).
»آیا مسلمانان را همچون مجرمان قرار میدهیم؟ شما را چه میشود؟ چگونه داوری میکنید؟«
و میفرماید: «هَلْ جَزاءُ اْلإِحْسانِ إِلاَّ اْلإِحْسانُ«، (3) «آیا پادش نیکی، جز نیکی است؟«
6. بر اساس همین اصل، خدا به عدالت توصیف میشود و اینکه ستم نمیکند. خداوند فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (4) «خداوند به اندازه سنگینی ذرّهای هم ستم نمیکند«، چرا که ظلم به خاطر یکی از این سه عامل است:
1. جهل ظالم به زشتی ستم.
2. نیاز ظالم به ظلم، با آنکه میداند زشت است.
3. ستمگر، غیر حکیم و نا بخرد است.
هیچ یک از این عوامل، در ذات خدای سبحان راه ندارد.
از آنجا که بیشتر دلایل کلامی به ویژه در آنچه به نبوت و امامت و معاد برمیگردد، مبتنی بر این است که عقل، خوبی و بدی کارها را درک کند، این مسأله (حسن و قبح عقلی) جایگاه مهمی در بحثهای اعتقادی یافته است.
این ویژگیها از آنجا که بحثهای کلامی و مخصوص علما و پژوهشگران است نه عموم مسلمانان، نباید دستاویزی برای تفرقه و دعوت به فرقه گرایی از سوی علمای اسلام باشد.
1) مستدرک حاکم: ج3، ص351.
2) قلم: 35 – 34.
3) الرحمان: 60.
4) نساء: 40.