جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معیار توحید و شرک در عبادت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

توحید مراتبی دارد، شرک هم به شکل‏های مختلفی است. آنچه محور بحث ما در اینجاست «توحید در عبادت» است که در مقابلش شرک در عبادت است. در فصل گذشته روشن شد که توحید در عبادت، میان همه ادیان آسمانی مشترک است و اگر اختلافی وجود دارد، در تطبیق این ضابطه بر بعضی موارد است. برای داوری درست در مواردی که اختلاف اندیشه وجود دارد، باید تعریفی منطقی و جامع از عبادت ارائه داد و جز با این، نمی‏توان اختلاف در آن موارد را برطرف ساخت، از این رو باید ضابطه‏ای را که از قرآن و سنت برای پرستش به دست می‏آید بیان کرد.

از گفته اهل لغت بر می‏آید که عبادت، یعنی خضوع و کرنش. (1).

اشکال این تعریف این است که تعریف به اعمّ است، زیرا عبادت مخصوص خداوند است. اگر عبادت به معنای خضوع باشد، باید هر نوع کرنشی در برابر غیر خدا ممنوع باشد، در نتیجه هر کرنش‏گر از دایره موحّدان بیرون می‏افتد، در حالی که خداوند از خضوع فرشتگان برای آدم و کرنش فوق العاده یعقوب و فرزندانش در برابر یوسف خبر می‏دهد و کرنش ملائکه نسبت به آدم را می‏ستاید و از سر پیچی ابلیس از فرمان سجود نکوهش می‏کند:

»فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» (2) «همه فرشتگان سجده کردند«.

و «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» (3) «یوسف پدر و مادرش را بر تخت خود بالا برد و آنان در برابر او به سجده افتادند«.

در آیه دیگری خطاب به ابلیس می‏فرماید:

»قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ‏السَّاجِدِینَ» (4).

»ای ابلیس، تورا چه می‏شود که با سجده کنندگان نیستی؟«

و چون ابلیس عذر می‏آورد که، من هرگز در برابر بشری که از گِل خشکیده، از گِل بد بویی که او را آفریده‏ای سجده نمی‏کنم، خدای سبحان او را مخاطب قرار می‏دهد که:

»پس بیرون شو، همانا تو رانده شده‏ای«. (5).

همه اینها می‏رساند که تنها خضوع و کرنش – چه به لفظ و بیان باشد، چه به عمل و رفتار – عبادت نیست. پس برای حل مشکل باید ضابطه‏ای کلی برای عبادت بیان کرد، تا آن خضوعی که نشان پرستش است، با کرنش‏های دیگر متمایز باشد.

به طور خلاصه می‏توان گفت، عبادت به دو چیز تحقق پیدا می‏کند:

1. خضوع با بیان و عمل.

2. اعتقاد به خدایی و پروردگاری آنکه در برابرش کرنش انجام می‏گیرد و عقیده به اینکه سرنوشت کلّی یا جزئی کرنش کننده، اکنون یا در آینده، به دست اوست، چه این اعتقاد درست باشد آنگونه که درباره خداوند است، چه باطل باشد، مثل آنچه در پرستش غیر خداست. پس اگر در خضوع، چنین اعتقادی نباشد، پرستش نیست. خواهیم گفت که همه موحدّان و مشرکان در پرستش خود اعتقادی خاص نسبت به آن معبود دارند، چه آن معبود، خدای سبحان باشد، چه خدایان ادّعایی.

توضح اینکه: همه عبادت‏ها، چه درست چه غلط، از دو نکته بر خوردار است:

1. کرنش در برابر معبود، چه شایسته آن باشد مثل خداوند، چه شایسته نباشد، مثل بت‏ها، اجرام آسمانی مثل ستاره و ماه و خورشید، ارواح و مُثل مجرّد نوری. در همه این مراحل، عبادت همراه با کرنش است، کاری که با اعضایی مانند سر، دست و… صورت می‏گیرد. پرستشگر با همه یا بعضی از اعضای خویش در برابر معبود، کرنش می‏کند. این امری روشن است.

2. اعتقاد خاص در مورد معبود، که آن عقیده ریشه کرنش ظاهری است.

باید دید آن عقیده‏ای که در همه این موارد وجود دارد، چیست؟

موحدان خداپرست، خضوعشان ریشه در این اعتقاد دارد که خدا را آفریدگار جهان و انسان و مدبّر عالم می‏شناسند، خدایی که در دنیا و آخرت همه چیز در دست اوست و جز او هیچ آفریدگار، مدبّر و سررشته‏دار امور بندگان در دنیا و آخرت نیست. امّا در دنیا، خلقت و تدبیر و زنده کردن و میراندن و فرستادن باران و فراوانی و قحطی و همه آنچه «پدیده طبیعی» به شمار می‏رود کار خداست، نه دیگری که هیچ تأثیری در سرنوشت انسان ندارد.

امّا در آخرت، شفاعت و آمرزش گناهان و اینگونه امور اخروی به دست خدای متعال است.

بنابراین، عبادت، کرنشی نشأت گرفته از اعتقاد به آفریدگاری و تدبیر و سررشته داری معبود نسبت به انسان در دنیا و آخرت است.

این وضعیت یکتا پرستان است. امّا مشرکان عصر رسالت و قبل و بعد از آن هم خضوعشان در برابر معبودهایشان از همین عقیده سر چشمه می‏گرفت و معتقد به ربوبیّت آنها بودند و اینکه سرنوشت عبادت کننده، به دست آن معبودهاست.

از بعضی آیات برمی‏آید که عرب در دوران جاهلیت، در اعتقاد به آفریدگار، موحّد بودند، لیکن در تدبیر و ربوبیّت مشرک بودند، ومعتقد به ارباب به جای یک ربّ بودند و برای هر یک از آن ربّ‏ها شأنی در عالم هستی قائل بودند. در قرآن است:

»وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ» (6).

»اگر از آنان بپرسی که آسمان‏ها و زمین را چه کسی آفرید، خواهند گفت: خدای توانا و دانا آفرید.«

از تأمّل در این آیات، اعتقاد دو گروه (موحدان و مشرکان) روشن می‏شود:

1. موحّد، عزّت را در دست خدا می‏بیند و منطق او کلام خداوند است که:

»فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً«. (7).

ولی مشرک در عصر رسالت، عزّت را به دست بت‏ها می‏دید. قرآن عقیده او را چنین حکایت می‏کند:

»وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا«. (8).

»جز خداوند را خدایان خویش گرفتند، تا برایشان مایه عزّت باشد.«

2. موحّد، نصرت را به دست خدا می‏بیند و پیوسته این آیه را بر زبان تکرار می‏کند:

»وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ«. (9).

»یاری جز از سوی خدای مقتدر حکیم نیست.«

ولی مشرک عصر رسالت، معتقد بود که یاری در دست خدایان دروغین است. خداوند می‏فرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ«. (10) «جز خدا، معبودهایی را به خدایی پذیرفتند، شاید یاری شوند.«

3. موحّد، ایمان دارد که امر تدبیر دردست خداست. به فرموده قرآن:

»إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ» (11) «علم به قیامت نزد خداوند است و باران فرو می‏فرستد.» همچنان که خشکسالی و فراوانی هم به دست اوست.

»وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ«، (12) «ما حتماً شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، کاهش اموال و جان‏ها و ثمرات، می‏آزماییم.«، ولی مشرک، باران را از ستاره‏ها، بلکه از بت‏ها درخواست می‏کرد.

در سیره ابن هشام آمده است: عمرو بن لُحَیّ اولین کسی بود که بت پرستی را به مکّه و اطراف آن وارد کرد. در مآرب (سرزمینی در بلقاء شام) مردمی را دید که بت می‏پرستیدند. از آنان پرسید که چه می‏کنید؟ این بت‏ها چیست که آنها را می‏پرستید؟ گفتند: این بت‏ها را می‏پرستیم و از آنها باران می‏طلبیم، به ما باران می‏دهند و از آنان یاری می‏طلبیم، یاریمان می‏کنند. گفت: آیا یکی از این بت‏ها را می‏دهید که به سرزمین عرب ببرم تا آن را بپرستند؟

اینگونه بود که از روش آنان خوشش آمد و بت بزرگی را با خود به مکه برد که نامش «هُبل» بود. آن را بر بام کعبه نهاد و مردم را به پرستیدن آن فراخواند. (13).

4. موحّد، آمرزش گناهان و شفاعت را به دست خدا می‏داند. جز خدا کسی بخشاینده گناهان نیست و کسی جز با اذن او شفاعت نمی‏کند:

»فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ«، (14).

»برای گناهانشان آمرزش طلبیدند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشاید؟«

و «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (15) «بگو همه شفاعت از آن خداست، فرمانروایی آسمان‏ها و زمین از آن اوست.«

و «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ«، (16) «آنان که جز خدا را می‏خوانند، مالک شفاعت نیستند.«، ولی مشرک معتقد است که شفاعت به دست خدایان و معبودهای دروغی است. گواه این سخن، نزول آیات یاد شده در ردّ پندار مشرکان است که معتقد بودند بت‏ها مقام شفاعت دارند. از این رو در آیات دیگر این عقیده را نفی می‏کند:

»لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً«، (17).

»مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که پیمانی نزد خدا گرفته باشد.«

»وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ«، (18).

»شفاعت نزد خدا سود نمی‏بخشد، مگر برای آنکه خدا به او اذن دهد.«

و «وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ«، (16) «آنان که جز خدا را می‏خوانند، آن معبودها مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که به حق گواهی دهد.«

و نیز آمرزش گناهان را هم به دست این معبودها می‏داند. گواه این، توصیفی است که خدای سبحان خود را به عنوان بخشاینده گناه «غافِرِ الذَّنْبِ» (19) می‏خواند.


1) ر.ک: لسان العرب، مفردات راغب، قاموس محیط (واژه عبد(.

2) حجر: 30.

3) یوسف: 100.

4) حجر: 32.

5) همان: 33 و 34.

6) زخرف: 9.

7) فاطر: 10.

8) مریم: 81.

9) آل عمران: 126.

10) یس: 74.

11) لقمان: 34.

12) بقره: 155.

13) سیره ابن هشام: ج1، ص77 – 76.

14) آل عمران: 135.

15) زمر: 44.

16) زخرف: 86.

17) مریم: 87.

18) سبأ: 23.

19) غافر: 3.