جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گریه بر مرده

زمان مطالعه: 3 دقیقه

غم واندوه هنگام از دست دادن عزیزان، امری فطری برای انسان است. هرگاه به مصیبت یکی از عزیزان یا جگرگوشه‏ها و خویشاوندانش دچار شود، احساس اندوه شدید می‏کند و در پی آن اشک برچهره‏اش جاری می‏شود، بی‏آنکه بتواند جلوی غصّه یا گریه خود را بگیرد. هیچ کس منکر جدّی این حقیقت نیست. اسلام نیز دین فطرت و همسوی با آن است نه مخالف فطرت.

خداوند می‏فرماید:

»فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» (1).

»توجّهت را به سوی دین حنیفت بگردان، این فطرت خدایی است که مردم را بر آن سرشته است.«

برای یک آیین جهانی ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را حرام کند، آن هم گریه و اندوهی که همراه چیزی نیست که خدا را خشمگین سازد. خوشبختانه می‏بینیم که پیامبرصلی الله علیه وآله و اصحاب بزرگوار و تابعین نیز در مسیر فطرت حرکت کرده‏اند. پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله برای فرزندش ابراهیم می‏گرید و می‏فرماید: «چشم اشکبار می‏شود و دل اندوهگین می‏گردد، ولی چیزی برخلاف رضای پروردگارمان نمی‏گوییم و ما ای ابراهیم، به خاطر تو اندوهگینیم.» (2).

سیره‏نگاران و مورخان می‏گویند: چون ابراهیم پسر پیامبرصلی الله علیه وآله جان می‏داد، آن حضرت آمد و او را در دامان مادرش دید، او را گرفت و در دامان خویش نهاد و فرمود: «ای ابراهیم! ما در مقابل خواست خدا نمی‏توانیم برایت کاری کنیم» سپس چشمانش اشک آلود شد و فرمود: «ای ابراهیم! ما برای تو اندوهناکیم، چشم می‏گرید و دل غمگین می‏شود، ولی چیزی نمی‏گوییم که خدا را به خشم آورد. اگر نبود که این امری حق و وعده‏ای راست و راهی است که برای همه خواهد آمد، بر تو بسیار اندوهگین می‏شدیم، بیش از این.«

وچون عبدالرحمان بن‏عوف به‏آن حضرت‏گفت:مگرماراازگریه‏نهی‏نکرده بودی؟ فرمود: نه، از دوصدای‏احمقانه‏ودو چیزدیگرنهی کرده بودم: یکی صدای هنگام مصیبت و خراشیدن صورت و چاک زدن گریبان و ناله شیطان، یکی هم صدای نغمه، نغمه لهو و بیهوده، و این گریه ترحّم است و هرکس رحم نکند، مورد ترحّم قرار نمی‏گیرد. (3).

این اولین و آخرین گریه حضرت در مصیبت عزیزانش نبود، بلکه در سوگ پسرش طاهر هم گریست و فرمود: چشم، اشک می‏ریزد و اشک غالب می‏گردد و دل محزون می‏شود، ولی خدای متعال را نافرمانی نمی‏کنیم. (4).

مرحوم علامه امینی در کتاب گرانسنگ خویش «الغدیر» موارد فراوانی را گردآوری کرده است که پیامبر، اصحاب و تابعین بر مرده‏ها و عزیزانشان هنگام فقدان آنان گریسته‏اند. وی می‏نویسد:

چون حضرت حمزه شهید شد و خواهرش صفیه دختر عبدالمطلب در پی او آمد، انصار نگذاشتند وی بر سر جسد برادرش بیاید. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: آزادش بگذارید. صفیه کنار جسد نشست و همراه با گریه و ناله صفیه، پیامبر هم می‏گریست و می‏نالید. فاطمه‏علیها السلام هم می‏گریست و با گریه او پیامبر هم گریه می‏کرد و می‏فرمود: هرگز داغی چون داغ تو نخواهم دید. (5).

چون رسول خداصلی الله علیه وآله از احد برگشت، زنان انصار برکشته‏های خود گریستند خبر به پیامبرصلی الله علیه وآله رسید، فرمود: ولی حمزه گریه کننده ندارد. انصار برگشتند و به زنانشان گفتند، بر هرکس که خواستید گریه کنید، اول بر حمزه بگریید. این رسم تا کنون میان آنان برقرار است و در گریه بر هر مرده‏ای ابتدا بر حمزه گریه می‏کنند. (6).

پیامبر خداصلی الله علیه وآله وقتی خبر شهادت جعفر، زید بن حارثه و عبداللَّه بن رواحه را شنید، چشمانش پر از اشک شد. (7) حضرت وقتی قبر مادرش را زیارت کرد، بر او گریست و اطرافیان را هم به گریه واداشت. (8) هنگامی که عثمان بن مظعون را که در گذشته بود بوسید، اشک‏هایش برگونه‏اش جاری بود. (9).

آن حضرت بر پسر یکی از دخترانش می‏گریست. عبداللَّه بن صامت گفت: ای رسول خداصلی الله علیه وآله این گریه چیست؟ فرمود: عاطفه‏ای است که خداوند در فرزندان آدم قرار داده است. خداوند به کسانی از بندگانش رحم می‏کند که عاطفه داشته باشند. (10).

حضرت فاطمه زهرا بر رسول خداصلی الله علیه وآله می‏گریست و می‏گفت: پدر! ای که پروردگارش او را به خود نزدیک ساخت. پدر! ای که دعوت خدا را لبیک گفتی، ای پدر، به جبرئیل تسلیت می‏گوییم، ای پدر که بهشت برین جایگاه توست. (11).

و چون بر تربت پاک پدرش ایستاد و مشتی از خاک قبر برداشت و بر چشم خویش نهاد و گریست، این اشعار را خواند:

کسی که تربت احمد را ببوید، باکی نیست که تا ابد مشک و عنبر نبوید.

بر من مصیبت‏هایی وارد شد که اگر بر روزها فرود می‏آمد، شب می‏شدند.

ابوبکر بر رحلت پیامبر گریست و مرثیه خواند، با این مضمون که ای دیده، گریه کن و خسته نشو، گریه بر سرور رواست. حسّان بن ثابت هم بر پیامبر می‏گریست و مرثیه می‏خواند. (12).


1) روم: 30.

2) سنن ابی‏داود: ج1، ص58، سنن ابن ماجه: ج1، ص482.

3) سیره حلبیه: ج3، ص348.

4) مجمع الزواید، هیثمی: ج3، ص8.

5) الامتاع، مقریزی: ص154.

6) مجمع الزواید: ج6، ص120.

7) صحیح بخاری، (کتاب المناقب…) سنن بیهقی: ج4، ص70.

8) سنن بیهقی: ج4، ص70، تاریخ خطیب بغدادی: ج7، ص289.

9) سنن ابی داود: ج2، ص63، سنن ابن ماجه: ج1، ص445.

10) همان، ص58، همان، ص481.

11) صحیح بخاری (باب بیماری و وفات پیامبر(، مسند ابی‏داود: ج2، ص197، سنن نسائی: ج4، ص13، مستدرک حاکم: ج3، ص163، تاریخ خطیب بغدادی: ج6، ص262.

12) الغدیر: ج6، ص165.