قرآن کریم از نخستین روزی که مسلمانان به آن ایمان آوردند، مورد توجه و نخستین مرجع آنان بوده است و به خواندن و حفظ کردن و نگاشتن و ضبط اهمیت میدادند. راهیابی تحریف به چنین کتابی ممکن نیست مگر با قدرتی که به زور بخواهد با قرآن بازی کند و چیزی از آن بکاهد. نه امویان و نه عباسیان، آن قدرت را نداشتند، چون قرآن میان قاریان و حافظان پخش شده بود و انتشار حتی یک نسخه در سطح وسیع، میتوانست این آروزی پلید را به صورت ناشدنی درآورد.
مرحوم سید مرتضی در این مورد سخنی دارد که عیناً آورده میشود. وی میگوید:
علم به درستی نقل قرآن، مثل آگاهی از شهرها و حوادث مهم و وقایع بزرگ و کتابهای مشهور و اشعار عرب است، عنایت فراوان و انگیزههای قوی بر نقل و نگهداری آن بوده است، به حدی که هیچ چیزی به پایه آن نمیرسد، زیرا قرآن کریم معجزه نبوّت و سرچشمه علوم اسلامی و احکام دینی است و مسلمانان نهایت توجه را به حفظ و حمایت آن داشتهاند تا آن جا که همه موارد اختلافی در آن را از نظر اعراب، قرائت، حروف و آیاتش میشناختند. با این عنایت و دقت فراوان، چگونه ممکن است تغییر یا کاهش یافته باشد؟
وی میافزاید: علم به تفسیر قرآن و بخشهای آن، در صحت نقل مثل علم به همه آن است و مثل کتابهای تألیف شدهای مانند کتاب سیبویه و مُزَنی مشهور و یقینی است. آنان که به این جایگاه توجه دارند، همان گونه که از کلیت آن آگاهند، از تفصیل و جزئیات آن هم با خبرند. روشن است که عنایت به نقل و ضبط قرآن کریم، بیش از عنایت به ضبط کتاب سیبویه و دیوان شاعران است. (1).
نکته دیگری که شایسته ذکر است این است که راهیابی تحریف به قرآن کریم، از زشتترین جرائمی است که سکوت در برابر آن جایز نیست. اگر تحریفی صورت گرفته باشد، چگونه امیر المؤمنینعلیه السلام و یاران خاص او همچون سلمان، ابوذر، مقداد و دیگران سکوت کردهاند؟ در حالی که میبینیم آن حضرت و دختر پیامبر خداصلی الله علیه وآله به غصب فدک اعتراض کردند، با آن که اهمیت و عظمت فدک یک دهم قرآن هم نیست؟!
گواه درستی این سخن آن است که ابیّ بن کعب و خلیفه سوّم در قرائت آیه «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ» (2) اختلاف پیدا کردند. ابیّ بن کعب اصرار داشت که از پیامبرصلی الله علیه وآله، آن را با واو (والذین) شنیده است. نظر خلیفه سوم این بود که آیه واو ندارد (الذین(. هنگام نگاشتن قرآن به صورت نسخه واحد و فرستادن به مرکز نواحی، میان آنان مشاجره پیش آمد. ابیّ او را تهدید کرد و گفت: این آیه باید با واو نوشته شود، وگرنه دست به شمشیر میبرم! ناچار واو را نوشتند. (3).
همچنین امام علیعلیه السلام دستور داد بخششهای عثمان را به بیتالمال برگردانند و فرمود: به خدا قسم حتی اگر با آنها زنان به ازدواج در آمده یا کنیزان خریداری شده باشند، برخواهم گرداند، چرا که در عدالت، گسترش است و هر که از عدالت به تنگ آید، از ستم بیشتر به تنگ خواهد آمد. (4).
اگر تحریفی صورت گرفته بود، برگرداندن آیات حذف شده به قرآن واجبتر و لازمتر بود. میبینیم که امیرمؤمنانعلیه السلام پس از آن که خلافت ظاهری را به عهده گرفت، نسبت به خواندن نماز تراویح به جماعت و آهسته خواندن بسماللَّه در نمازهای جهری و موارد دیگر از بدعتهای نو ظهور، به شدت انتقاد و اعتراض کرد. اگر در زمان خلفای سهگانه چنین تحریفی در مورد قرآن پیش میآمد، امام حتماً در مقابل آن میایستاد و بدون هراس آن چه را حذف شده بود به قرآن بر میگرداند.
خلاصه آن که هر کس سیره مسلمانان صدر اسلام را مطالعه کند، در مییابد که تحریف قرآن به صورت کاستن از آن، عادتاً امری ناشدنی بوده است.
1) مجمع البیان: ج 1، ص 15 (بخش فن پنجم، چاپ صیدا(.
2) توبه: 34.
3) الدرّ المنثور: ج 4، ص 179.
4) نهج البلاغه، خطبه 15 (نسخه صبحی صالح(.