علّت غیبت امام مهدیعلیه السلام از اسرار الهی است که به حقیقت آن نمیتوانیم پی ببریم. برای غیبت موقّت، نمونههایی از زندگی اولیای خدا در گذشته و امتهای پیشین وجود دارد. مثلاً موسای کلیمعلیه السلام چهل روز از امت خویش غایب شد و همه آن مدت را در میقات گذراند. (1) حضرت مسیح به خواست خدا از چشم امتش پنهان شد و دشمنانش نتوانستند او را بکشند و از بین ببرند. (2) حضرت یونسعلیه السلام نیز مدتی از میان قوم خود پنهان بود. (3).
پس غیبت امام زمانعلیه السلام از دیدهها، موضوع تازهای نیست و این غیبت هر چه هم به درازا بکشد نمیتواند بهانه انکار اصل وجود مهدیعلیه السلام گردد. اساساً هر چه که از راه نقل متواتر ثابت شود، اما انسان نتواند آن را تجربه یا مشاهده کند، نمیتواند آن را انکار یا در پذیرش آن تردید کند، چون این تواتر در نقل اطمینانآور است. در غیر این صورت، بسیاری از مطالب مسلّم و ضروریات دین در معرض انکار و تردید قرار خواهد گرفت اگر این قاعده درست عقلی را ندانیم و غیبت امام مهدیعلیه السلام هم از این قاعده مستثنی نیست و اگر رمز و راز حقیقی غیبت را ندانیم، نمیتوانیم آن را انکار یا در آن تردید کنیم.
با این حال باید گفت: در حدّ فکر بشری ما، شناخت فلسفه غیبت ممکن است و آن این است که از آن جا که خداوند متعال اراده فرموده که بسط عدالت و گسترش توحید را در سطح جهان به وسیله او قرار دهد و این آرزوی بزرگ و آرمان متعالی پس از گذشت مدت زمانی تحققپذیر خواهد بود، یعنی دورانی که عقل بشری به کمال برسد و آمادگی فکری برای آن مرحله پیدا کند و جهان با اشتیاق، از موکب آن امام عدالت گستر و آزادی بخش استقبال کند، طبیعی است که اگر آن امام در میان مردم آشکار باشد و با آنان زندگی کند، پیش از آنکه آن مسأله پخته شود و مقدمات و زمینه لازم و مناسب آن فراهم گردد، سرانجام و سرنوشت او سرنوشت پدران بزرگوارش خواهد بود، یعنی شهادت. و پیش از آنکه آن هدف و آرمان بزرگ به دست او تحقق یابد کشته خواهد شد.
در برخی روایات اهل بیت به این حکمت اشاره شده است:
امام باقرعلیه السلام فرمود: حضرت مهدیعلیه السلام پیش از ظهورش غیبتی خواهد داشت. راوی پرسید: برای چه؟ فرمود: از بیم کشته شدن. (4) یعنی غیبت، برای جلوگیری از کشته شدن پیش از تحقق آن هدف مورد انتظار است.
در روایات، جهات دیگری هم برای غیبت او ذکر شده است، همچون آزمایش و امتحان مردم در عصر غیبت، تا معلوم شود تا چه حدّ در راه ایمان و اعتقاد، ثابتقدم و استوارند. (5).
1) اعراف: 142.
2) نساء: 158.
3) صافات: 140.
4) کمال الدین، صدوق: ص481، باب 44، حدیث 8.
5) ر.ک: بحار الأنوار: ج 52، ص 114،113،102، باب التمحیص والنهی عن التوقیت.