جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خمس در قرآن و سنت

زمان مطالعه: 10 دقیقه

ریشه مالیات خمس، آیه شریفه قرآن است:

»وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالْمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ…«؛ (1).

»بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه از آنان است، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدایی حق و باطل نازل کردیم ایمان آورده‏اید…«.

بی‏شک آیه در موردی خاص یعنی در روز بدر و رویارویی دو گروه مسلمان و کافر نازل شده است. لیکن سخن در باره واژه «غنیمت» در این آیه است (غنمتم) که آیا معنای آن هر چیزی است که انسان در زندگی به دست می‏آورد، یا مخصوص غنائم جنگی است؟ بر فرض هم که مفهومش عام باشد، آیا مورد، مخصِّص است یا نه؟

پس در دو موضوع بحث است:

اول: غنیمت، هر چیزی است که انسان به دست می‏آورد

ظاهر سخن اهل لغت این است که غنیمت، اعم از دستاوردهای میدان جنگ است و مراد، هر چیزی است که انسان به دست می‏آورد. به برخی از تعابیر اهل لغت اشاره می‏شود:

خلیل، ازهری و راغب، غُنم را چیزی دانسته‏اند که انسان به دست می‏آورد، دستاورد، آن چه بی‏مشقت به دست می‏آید، هر چه که از دشمن یا دیگری به دست می‏آید. (2).

ابن‏فارس، این واژه را به معنای دست یافتن به چیزی دانسته که قبلاً مالک آن نبوده، سپس مخصوص به چیزی شده که از مشرکین گرفته می‏شود. (3).

ابن‏منظور، آن را یافتن چیزی بدون مشقّت شمرده و ابن‏اثیر آن را به معنای فزونی و افزایش در قیمت دانسته و فیروز آبادی هم آن را بدست آوردن چیزی بدون زحمت معنی کرده است. (4).

کسان دیگری همچون زبیدی در تاج العروس، نیز در کتاب «الرائد» و منابع دیگر، معنایی برای غُنم و غنیمت گفته‏اند که می‏رساند مفهوم آن هر گونه بهره، فایده، دستاورد، افزایش بها و… است و اختصاصی به آن چه انسان در جنگ‏ها به دست می‏آورد ندارد، بلکه معنای آن وسیع‏تر از آن است، هر چند کاربرد بیشتر آن در دوره‏های پس از نزول قرآن، در مورد چیزی است که در میدان نبرد به دست می‏آید، از این رو کاربرد این کلمه در قرآن و حدیث نبوی هم در مطلق چیزی است که انسان به دست می‏آورد.

قرآن کریم، واژه «مغنم» را در موردی به کار برده که انسان چیزی به دست می‏آورد، هر چند از راه غیر جنگ، بلکه از طریق کار عادی دنیوی یا اخروی باشد و از آن با تعبیر «مغانم کثیره» یاد کرده است. (5) مقصود از این مغانم بسیار، به دلیل آنکه در مقابل «کالای زندگی دنیا» آمده، پاداش آخرت است. طبق این آیه، مَغنم حتی به آنچه انسان در این دنیا یا میدان‏های جنگ به دست می‏آورد اختصاص ندارد، بلکه هر دستاوردی را گرچه اخروی باشد شامل می‏شود.در روایاتی هم کلمه مغنم و غنیمت و غُنم به کار رفته که حضرت رسول‏صلی الله علیه وآله آنها را در معنای بهشت، آثار ماه رمضان به کار برده است. در نهایه ابن‏اثیر آمده است: روزه در زمستان، غنیمت سرد و خُنک است و روزه را به خاطر پاداش آن، غنیمت به حساب آورده است. (6).

پس از مجموع کاربردهای این کلمه در قرآن و حدیث و کتب لغت و استعمالات عرب بر می‏آید که معنای آن مطلق دستاورد انسان است، چه از دشمن یا غیر او. در دوره‏های اخیر، به عنوان یک اصطلاح شرعی در مورد غنایم جنگی به کار رفته است و آیه یاد شده در اولین نبرد مسلمانان، تحت فرمان پیامبر خداصلی الله علیه وآله نازل شده است و این کاربرد، تطبیق مفهوم کلی آن بر یک مورد خاص است.

دوم: مورد، مخصص نیست

وقتی مفهوم لفظ، هر دستاورد انسان است، ورود آن در موردی خاص، مفهوم آن را تخصیص نمی‏زند و دایره مفهوم عام آن را محدود نمی‏سازد. وقتی دانستیم که در تشریع اسلامی، خمس اول در مورد رکاز (معدن(، گنج و طلاهای مدفون واجب شده و در مرتبه بعد در سودِ کسب و کار، این تشریع هم اطلاق مفهوم آیه را می‏رساند و کاربرد آن در مورد غنایم جنگی، آن مفهوم را بر نمی‏دارد، اینک مروری بر روایات در این مورد داشته باشیم:

1- وجوب خمس در معدن از باب غنیمت

اهل‏سنت متفقند که در رکاز (گنجینه طلا و نقره) خمس است و در معادن اختلاف دارند و حنفیه و مالکیه در آن به وجوب خمس قائل‏اند و شافعیه و حنبلی‏ها به یک‏چهلم. حنفی‏ها در وجوب خمس در معادن، به قرآن و سنت و قیاس استدلال کرده و آیه «وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» را ذکر کرده و معدن را غنیمت شمرده‏اند و از سنت هم به این حدیث نبوی که فرموده است: در عجماء و بئر و معدن چیزی بر عهده نیست، ولی در رکاز خمس است (معانی اینها بعداً توضیح داده می‏شود) رکاز شامل معدن و گنج می‏شود، چون در جایی نهان است، چه از سوی خدا یا مخلوق.

به قیاس هم استدلال کرده‏اند و معدن را همچون گنج دانسته‏اند، چون معنای غنیمت در هر دو هست، پس در هر دو خمس واجب است. (7).

می‏بینید که حنفی‏ها در وجوب خمس در معادن به آیه غنیمت استدلال کرده‏اند و این استدلال، وقتی درست است که مقصود از غنیمت، معنای عام لغوی آن باشد نه معنای اصطلاحی.

از مجموع روایات اهل سنت برمی‏آید که خمس در چهار مورد واجب است:

گنجینه طلا و نقره، گنج، معدن، جواهرات دفن شده. از صحابه کسانی همچون ابن‏عباس، ابوهریره، جابر، عبادة بن صامت، انس بن مالک، وجوب خمس در این موارد را روایت کرده‏اند. نمونه‏ای از این احادیث را می‏آوریم:

1- ابن‏عباس روایت کرده است که پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: در رکاز خمس است. (8).

2- ابوهریره روایت کرده است که پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: در عجماء و معدن چیزی نیست ولی در رکاز خمس است. (9).

نقل شده است که در جاهلیت رسم بر این بود که هرگاه مردی در چاه می‏افتاد و تلف می‏شد، چاه را خون بهای او قرار می‏دادند و اگر چهارپایی کسی را می‏کشت، همان خون‏بهایش بود و اگر معدنی سبب قتل کسی می‏شد آن را خون‏بهای او قرار می‏دادند. کسی در این مورد از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسید: حضرت فرمود: عجماء و معدن، جُبار و هدر است و در رکاز خمس است. گفتند: رکاز چیست؟ فرمود: طلا و نقره‏ای که خداوند از آغاز خلقت در زمین نهاده است. (10).

3- به روایت جابر بن عبداللَّه، رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «در حیوان چرنده، در چاه و در معدن چیزی نیست، ولی در رکاز خمس است.» شعبی گفته است: رکاز، گنج معمولی است. (11).

4- عبادة بن صامت گوید: از قضاوت و حکم پیامبر خداصلی الله علیه وآله این بود که در معدن، چاه، حیوان فرار کرده، غرامتی نیست، اما در رکاز خمس است. (12).

5- انس بن مالک گوید: همراه پیامبر خداصلی الله علیه وآله به سوی خیبر رفتیم. یکی از همراهان ما وارد خرابه‏ای شد تا قضای حاجت کند. خشتی را برداشت که با آن خود را تمیز کند. خاکِ گنجی بر او فروریخت. آن را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آورد و خبر داد. حضرت فرمود: آن را وزن کن، وزن کرد دویست درهم بود. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: این گنج است و خمس دارد. (13).

6- مردی از پیامبر خداصلی الله علیه وآله سؤال‏هایی کرد، از جمله این که: در خرابه‏ها و نشانه‏ها گنج می‏یابیم، حضرت فرمود: در آنها خمس است. (14).

در برخی روایات هم آمده است که در «سیوب» خمس است. سیوب همان گنجینه است، رگه‏هایی از طلا و نقره در معدن‏ها شکل می‏گیرد، اموال مدفون در دوران جاهلیت، یا به معنای معدن، این‏ها از تفضّلات و عطایای خداست و برای کسی است که آن را بیابد. (15).

»عجماء» حیوانی است که از دست صاحبش گریخته است. ضررهایی که در حالتِ گریختگی بزند، غرامتی بر صاحبش نیست. این که «معدن، جُبار است» یعنی اگر کسی معدنی حفر کند و کسی در آن بیفتد، غرامتی بر او نیست. همچنین اگر کسی چاهی را برای استفاده عموم حفر کند و انسانی در آن بیفتد، بر صاحب آن غرامتی نیست.

»رکاز» هم چیزی است که از دفن شده‏های اهل جاهلیت به دست می‏آید. پس هر که رکازی بیابد، خمس آن را به حکومت می‏دهد، بقیه مال خود اوست. (16).

»آرام» یعنی نشانه‏ها. سنگی که سر راه در بیابان می‏گذاشتند تا راه را بشناسند، از عادت جاهلیت بود که وقتی در راه چیزی می‏یافتند و نمی‏توانستند با خود ببرند، بر آن سنگی می‏نهادند تا نشانی باشد و هنگام برگشت، آن را بردارند. (17) روایات یاد شده (که این الفاظ در آنها بود) نشان می‏دهد که غیر از زکات، مالیات دیگری از باب غنیمت وجود دارد که خمس است.

2- خمس در سود کسب

نکته مهم در اینجا و هدف از طرح مسأله، اثبات خمس سود و درآمد است.

از روایات متعددی برمی‏آید که پیامبر خداصلی الله علیه وآله دستور داد از هر چه انسان به دست می‏آورد، چه سود کسب یا جز آن، خمس داده شود. برخی از روایات چنین است:

1- گروهی از عبدالقیس حضور پیامبر خداصلی الله علیه وآله آمدند و گفتند: مشرکان بین ما و شما هستند و جز در ماه‏های حرام دسترسی به شما نداریم. به ما توصیه جامعی بفرما که اگر به آن عمل کنیم وارد بهشت شویم، دیگران را هم به آن فرا بخوانیم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: شما را به چهار چیز فرمان می‏دهم و از چهار چیز نهی می‏کنم. شما را فرمان می‏دهم به ایمان به خدا، آیا می‏دانید ایمان چیست؟ شهادت به یکتایی خدا، ادای نماز، پرداخت زکات و دادن خمس غنائم. (18).

روشن است که پیامبرصلی الله علیه وآله، از بنی‏عبد القیس نخواسته که غنائم جنگی را بپردازند، چرا که آنان در غیر از ماه‏های حرام از قبیله خود نمی‏توانستند بیرون روند، چون از مشرکان می‏ترسیدند. پس مقصود از غنائم، همان معنای لغوی آن است، یعنی آن چه به دست می‏آورند. بر آنان بود که خمس سودهای خود را بپردازند:

نوشته‏ها و اسنادی هست که پیامبرصلی الله علیه وآله آنها را نوشته و بر صاحبان آنها خمس را واجب ساخته است. پس از نقل آنها خواهیم گفت که آنها دلالت بر خمس در سودها و درآمدها می‏کند، هر چند غنیمت جنگی نباشد.

2- پیامبر خداصلی الله علیه وآله وقتی عمرو بن حزم را به یمن اعزام کرد، در حکم او نوشت:

»بسم اللَّه الرحمن الرحیم. این عهد و حکمی از پیامبر خدا برای عمرو بن حزم است، آن گاه که او را به یمن اعزام کرد. او را به تقوای الهی در همه کارهایش دستور داد و این که از مغانم، خمس خدا را بگیرد، و آن مالیاتی که بر زمین‏های مؤمنین مقرر شده است، یعنی یک‏دهم از آنچه به صورت دیم آبیاری می‏شود و یک‏بیستم از آنچه با دلو آبیاری می‏گردد.» (19).

3- آن حضرت به شرحبیل بن عبدکلال، حارث بن عبدکلال و نعیم بن عبدکلال. صاحبان قبیله ذی‏رعین، معافر و همدان نوشت: «اما بعد، فرستاده شما برگشت و یک‏پنجم خمس خدا را از غنایم پرداختید«. (20).

4- به سعد هذیم از قضاعه و به جذام، نامه‏ای نوشت و واجبات صدقه را بیان فرمود و دستور داد که صدقه و خمس را به دو فرستاده‏اش اُبیّ و عنبسه یا هر که را این دو بفرستند بپردازند. (21).

5- به فُجیع و پیروان او نوشت: «از محمد پیامبر به فُجیع و پیروان او که مسلمان شده و نماز خوانده، زکات پرداخته‏اند و خدا و رسولش را اطاعت کرده و خمس درآمدها را برای خدا پرداخت کرده‏اند«. (22).

6- به جناده ازدی و قوم و پیروان او نوشت: «تا وقتی نماز می‏خوانند، زکات می‏دهند، از خدا و رسولش پیروی می‏کنند و خمس غنایم را برای خدا می‏دهند و سهم پیامبرصلی الله علیه وآله را می‏پردازند و از مشرکان فاصله می‏گیرند، در پناه خدا و محمد بن عبداللَّه هستند«. (23).

7- به جهینة بن زید نوشت: «دره‏ها، دشت‏ها، وادی‏ها و پشت تپه‏ها از آن شما باشد و این که گیاهان آنها را چراگاه سازید و از آب آن بنوشید، به شرط این که خمس بپردازید«. (24).

8- به پادشاهان حمیر نوشت: «زکات می‏دهید و از غنایم، خمس برای خدا و سهم خاص پیامبر را و آن چه را خداوند بر مؤمنان به صورت صدقه واجب ساخته می‏پردازید«. (25).

9- به بنی‏ثعلبة بن عامر نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و خمس غنیمت و سهم پیامبر را پرداخت…«. (26).

10- به بعضی از بزرگان جهینه نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و از خدا و پیامبرش اطاعت کرد و خمس غنائم را پرداخت«. (27).

توضیح استدلال به این نامه‏ها:

از این نامه‏ها به روشنی برمی‏آید که رسول خداصلی الله علیه وآله از آنان نخواسته که خمس غنائم جنگ‏هایی را که در آنها شرکت داشتند بپردازند، بلکه خمس و صدقه‏ای را که در اموال آنان بوده می‏طلبیده است. از آنان خمس می‏طلبید، بدون آنکه شرط کند وارد جنگ شده باشند و غنائمی به دست آورده باشند.

به علاوه، حاکم اسلامی یا جانشین او عهده‏دار جمع‏آوری غنائم جنگ پس از پیروزی و تقسیم آنها پس از استخراج خمس آنهایند و هیچ‏یک از جنگجویان مالک چیزی جز آنچه از لباس و سلاح کشته به دست می‏آورند، نیستند وگرنه دزدی کرده‏اند. پس وقتی اعلان جنگ و جداکردن خمس غنائم در دوران پیامبرصلی الله علیه وآله، از شؤون پیامبرخداصلی الله علیه وآله است، درخواست خمس از مردم و تأکید بر آن در نامه‏ها و قراردادها برای چیست؟ معلوم می‏شود آنچه را می‏طلبیده، مربوط به غنائم جنگ نبوده است، علاوه بر این که نمی‏توان گفت مقصود از غنیمت در این نامه‏ها، چیزهایی بوده که مردم در جاهلیت از راه غارت به دست آورده بودند، چرا که آن حضرت به شدّت از غارتگری و چپاول نهی کرده و فرموده است: هرکس چیزی را غارت کند از ما نیست. (28).

و فرموده است: مال غارت شده حلال نیست. (29) در صحیح بخاری و مسند احمد از عبادة بن صامت نقل شده که: با پیامبرصلی الله علیه وآله عهد بستیم که غارت نکنیم. (30) نیز روایت شده که مردی از انصار گوید: همراه پیامبر خداصلی الله علیه وآله بیرون شده بودیم. مردم به شدّت نیاز پیدا کردند. گوسفندی را یافته و آن را چپاول کردند. دیگ‏های ما می‏جوشید که پیامبر خداصلی الله علیه وآله آمد، در حالی که با تکیه بر کمان خود راه می‏رفت، با کمان خود دیگ‏های ما را واژگون ساخت و گوشت‏ها را خاک‏آلود می‏کرد و فرمود:

»غارت، هرگز حلال‏تر از مردار نیست!» (31).

عبداللَّه بن زید هم گوید: پیامبر خداصلی الله علیه وآله از غارت و مُثله نهی کرد. (32) و روایات دیگری که در کتاب الجهاد آمده است.

غارت نزد عرب، به معنای غنیمتی بوده که امروز به کار می‏رود، یعنی گرفتن مال دشمن. پس وقتی غارت، در دین مجاز نیست و جنگ بدون اذن پیامبرصلی الله علیه وآله هم جایز نبوده است، پس غنیمتی که در این نامه‏ها و عهدنامه‏ها آمده، همان دستاوردهای مردم از غیر راه جنگ، یعنی از راه کسب و امثال آن بوده است. پس باید گفت: خمسی را که پیامبرصلی الله علیه وآله از آنان می‏طلبیده، خمس درآمدها و بهره‏های غیر از راه جنگ و غارت بوده است، چون آنچه از راه چپاول به دست آید، حرام است. آنچه هم از راه جنگ و جهاد به دست آید، غنائمی است که اختیار آن به دست پیامبرصلی الله علیه وآله است و اوست که غنائم جنگی را میان سواران و پیاده‏ها به اندازه سهم هرکدام تقسیم می‏کند، البته پس از اخراج خمس آنها از آن غنایم. پس معنی ندارد که از جنگجویان بخواهد که خمس آن را بدهند، پس قسم سوم می‏ماند، یعنی خمس درآمدهای کسب.

از ائمه اهل بیت‏علیهم السلام نیز روایاتی نقل شده که بر این دلالت می‏کند. یکی از شیعیان به امام جوادعلیه السلام نوشت: آیا خمس بر همه چیزهایی است که کسی بهره می‏برد، کم باشد یا زیاد؟ از همه انواع درآمد و بر صنعتگران هم هست؟ و چگونه است؟ امام‏علیه السلام نوشت: «خمس پس از مؤونه و مخارج است.» (33).

از این جواب کوتاه برمی‏آید که آنچه را پرسنده گفته، امام‏علیه السلام تأیید کرده است و کیفیت پرداخت و محاسبه خمس هم یاد شده است.

سماعه گوید: از امام کاظم‏علیه السلام درباره خمس پرسیدم. فرمود: «هر چه که مردم به دست آورند، کم باشد یا زیاد، خمس دارد.» (34).

ابوعلی بن راشد (از وکلای امام جواد و امام هادی‏علیهما السلام) گوید: به حضرت هادی‏علیه السلام گفتم: مرا دستور دادی که به کار تو بپردازم و حق تو را بگیرم. به پیروانت گفتم، برخی گفتند: حق امام چیست؟ نمی‏دانستم چه جواب دهم. حضرت فرمود: «خمس بر آنان واجب است» گفتم: در چه چیز؟ فرمود: «در کالا و وسایلشان«. گفتم: آنکه تجارت می‏کند یا چیزی را با دستش می‏سازد چه؟ فرمود: «اگر بتوانند، پس از هزینه‏هایشان«. (35).

احادیث دیگری از پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین‏علیهم السلام است که بر شمول خمس نسبت به هر درآمد دلالت دارد.


1) انفال: 41.

2) ر.ک: العین، تهذیب اللغه و مفردات، واژه «غنم«.

3) مقاییس اللغة، واژه غنم.

4) لسان العرب و نهایة اللغة، واژه غنم.

5) فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ» (نساء، 94(.

6) نهایه، ماده «غنم«.

7) الفقه الإسلامی وادلته: ج2، ص776.

8) مسند احمد: ج1، ص314؛ سنن ابن‏ماجه: ج2، ص839 (چاپ 1373 ه(.

9) صحیح مسلم: ج5، ص127؛ صحیح بخاری: ج1، ص182.

10) الخراج، ابویوسف: ص22.

11) مسند احمد: ج3، ص335.

12) همان: ج5، ص326.

13) همان: ج3، ص128.

14) همان: ج2، ص186.

15) النهایه، واژه «سیب«.

16) سنن ترمذی: ج6، ص145.

17) النهایه، واژه «ارم«.

18) صحیح بخاری: ج8، ص217 وج1، ص13 و19 وج3، ص53؛ صحیح مسلم: ج1، ص36 – 35؛ سنن نسائی: ج1، ص323 و منابع دیگر.

19) فتوح البلدان: ج1، ص81؛ سیره ابن هشام: ج4، ص265.

20) الوثائق السیاسیه: ص227، شماره 110 (چاپ چهارم، بیروت(.

21) الطبقات الکبری: ج1، ص270.

22) همان: ص305 – 304.

23) همان: ص270.

24) الوثائق السیاسیه: ص265 شماره 157.

25) فتوح البلدان: ج1، ص82؛ سیره ابن هشام: ج4، ص258.

26) الاصابة: ج2، ص189؛ أسد الغابه: ج3، ص34.

27) الطبقات الکبری: ج1، ص271.

28) سنن ابن ماجه: ج2، ص1298 کتاب الفتن.

29) همان.

30) صحیح بخاری: ج2، ص48.

31) سنن ابی‏داود: ج3، ص66.

32) بخاری در بحث صید. ر.ک: التاج: ج4، ص334.

33) وسائل الشیعه: ج6، باب 8 از ابواب خمس، حدیث 1.

34) همان: ح 6.

35) وسائل الشیعه: ج6، باب 8 از ابواب خمس، حدیث 3.