جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سبب اختلاف چیست؟

زمان مطالعه: 5 دقیقه

اگر آغاز اختلاف به زمان خلیفه سوم بر می‏گردد، سؤال این است که پس از گذشت نزدیک بیست سال از وفات پیامبر خداصلی الله علیه وآله، چه عاملی سبب این اختلاف شد؟ در پاسخ باید گفت، چند جهت و احتمال وجود دارد:

1- اختلاف قرائت

گاهی تصور می‏شود منشأ اختلاف در آن عصر، اختلاف قرائت است. بعضی «وارجُلکُم» را با اعرابِ جرّ خوانده‏اند که عطف به «رؤوس» باشد و مقتضای آن وجوب مسح پاهاست. بعضی با فتحه لام خوانده‏اند که عطف به «وجوهَکم» باشد که مسلتزم شستن آنهاست. این وجه درست نیست. یک عرب زبان اگر بدون پیشداوری و سابقه ذهنی آیه را بخواند، «ارجُل» را عطف به «رؤوس» می‏داند، چه به فتحه بخواند چه به کسره و اصلاً عطف به «وجوه» به ذهنش خطور نمی‏کند تا منشأ اختلاف باشد.

کسی که در پی تفسیر آیه و فهم مدلول آن است، باید خود را چنان تصور کند که در عصر نزول آیه حاضر است و آن را از دهان پیامبرصلی الله علیه وآله یا اصحاب او می‏شنود. آنچه را با این شرایط بفهمد، بین خود و خدایش همان حجت است و نباید به وجوه و احتمالات مختلفی که بعد از آن زمان پیدا شده توجه کند. اگر این آیه را به یک عرب زبان دور از این فضاهای فقهی و اختلافات مسلمین در کیفیت وضو عرضه کنیم و از او بخواهیم آنچه را می‏فهمد بازگو کند، به روشنی خواهد گفت: «وضو دو شستن دارد و دو مسح» بدون آن که بیندیشد کلمه «ارجُل» (پاها) عطف به «رؤوس» است یا «وجوه«، او می‏فهمد که آیه دو جمله دارد که در آنها دو حکم به صراحت بیان شده است: یکی شستن صورت و دست‏ها تا آرنج، دیگری مسح سر و پاها. یعنی حکم صورت و دست یکی است و حکم سر و پاها هم یکی و تفکیک حکم سر از پاها نه‏تنها محتمل نیست، بلکه خلاف ظاهر آیه است.

2- تمسّک به روایاتِ شستنِ نسخ شده

از تعدادی روایات بر می‏آید که شستن پاها سنتی بوده که پیامبر خداصلی الله علیه وآله مدتی از عمر شریفش به آن دستور داده بود و پس از نزول سوره مائده که در آن آیه وضو و دستور مسح پاها به جای شستن آمده است، پس از مدتّی بعضی از کسانی که ناسخ را از منسوخ نمی‏شناختند به آیه منسوخ عمل کردند و اختلاف پدید آوردند، غافل از آنکه در این مورد باید به قرآن و به آیه‏ای که ناسخ سنت است عمل کند، قرآنی که سوره مائده در آن است و آخرین سوره‏ای است که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است.

ابن جریر از انس نقل کرده است: قرآن بر مسح نازل شده و سنت بر شستن. (1) مقصود او از سنت، عمل پیامبرصلی الله علیه وآله پیش از نزول قرآن است و روشن است که قرآن، حاکم و ناسخ است. ابن عباس نیز گفته است: مردم به شستن عمل می‏کنند، ولی من در کتاب خدا جز مسح نمی‏یابم. (2) اینگونه می‏توان میان آنچه از عمل پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده یعنی شستن و ظاهر آیه‏ای که مسح را می‏گوید جمع کرد و گفت که شستن پیش از نزول آیه بوده است.

نظیر این را در مسح بر چکمه می‏بینیم. در روایتی نقل شده است که: قرآن بر چکمه سبقت دارد. (3) از ابن‏عباس هم نقل شده است، معنایش این است که اگر از پیامبر خداصلی الله علیه وآله در دوره‏ای از عمرش مسح بر روی چکمه صادر شده، در قرآن بر خلاف آن حکم آمده و آن را نسخ کرده، چون فرموده است: به سرها و پاهایتان مسح کنید، یعنی روی پوست پا مسح کنید، نه روی کفش و چکمه و جوراب. (4).

3- اشاعه شستن از طرف حکومت

حاکمان اصرار بر شستن پاها به جای مسح داشتند و مردم را به آن وادار می‏کردند، چرا که زیر پاها کثیف بود و بخش عمده‏ای از مردم پابرهنه بودند، به نظرشان بهتر این آمد که به جای مسح، پاها را بشویند. این نکته در برخی نقل‏ها آمده است، از جمله:

1- ابن جریر از حمید نقل می‏کند ما نزد موسی بن انس بودیم که گفت: ای اباحمزه! روزی در اهواز همراه حجاج بودیم، خطبه خواند و یاد از وضو کرد و گفت: صورت‏ها و دست‏هایتان را بشویید و سرها و پاها را مسح کنید، از آدمیزاد، هیچ جایش همچون کف پا آلوده نیست، زیر و روی پا و پشتِ آن را بشویید.

انس گفت: خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت، خداوند می‏فرماید: سرها و پاهایتان را مسح کنید، انس هرگاه پاهایش را مسح می‏کشید، آنها را مرطوب می‏کرد. (5).

2- از جمله آنچه دلالت می‏کند که تبلیغات رسمی از شستن پشتیبانی می‏کرد و معتقدان به مسح را مؤاخذه می‏کرد و اینان همواره از اظهار عقاید خود بیمناک بودند و تنها در پنهانی به آن تصریح می‏کردند، روایت احمد بن حنبل از ابی‏مالک اشعری است که وی به قوم خود گفت: جمع شوید تا مثل پیامبر برای شما نماز بخوانم. چون گرد آمدند، گفت: آیا میان شما غریبه هست؟ گفتند: نه، تنها خواهرزاده ما هست. گفت: خواهرزاده خودی است. پس ظرفی طلبید که در آن آب بود. وضو گرفت، مضمضه و استنشاق کرد و صورت خود را سه بار شست، سه بار هم دست خود را شست، به سر و روی پاهایش مسح کشید، سپس نماز خواند. (6).

این سه وجه برای توجیه شستن به جای مسح وجود دارد، با آنکه قرآن بر مسح دلالت می‏کند و مسح به نظر نزدیک‏تر می‏آید، سپس وجه سوم.

عامل در «ارجلکم» چیست؟

دلیل قطعی بر وجوب و کیفیت وضو، آیه وضو است، آیه‏ای است روشن که برای بیان تکلیف نمازگزار پیش از نماز نازل شده است، طبعاً باید آیه‏ای باشد روشن و بی‏ابهام و اجمال.

برای تشخیص اینکه پاها را باید شست یا مسح کشید، باید دید عامل در لفظِ «ارجلکم» چیست؟

در آیه مبارکه، دو عامل و دو فعل هست که در نگاه اول هر کدام می‏تواند عامل در «ارجلکم» باشد. ولی طبق ذوق ادبیات عرب، عامل کدام است؟ آیا فاغسلوا» یا «وامسحوا«؟ طبق اولی باید پاها را شست و طبق دومی باید مسح کشید. معیار، آن است که عامل معیّن شود. دقت در آیه بدون پیشداوری و بدون توجه به آنچه میان مسلمانان رایج است می‏رساند که عامل، «وامسحوا» است که نزدیک‏تر به «ارجلکم» است، یعنی «وارجلکم» عطف به نزدیک (رؤوس) است، نه دور (وجوه(. اما توضیح:

اگر کسی بگوید من زید و عمرو را دوست دارم و بر خالد و بکر گذشتم و برای «بکر» اعراب نگذارد، حکم می‏کنیم که بکر معطوف به خالد است و عامل در آن فعل دوم (گذشتم) است. علمای ادب گفته‏اند حق عطف آن است که به نزدیک‏تر باشد نه دورتر و این اصلی است که جز با وجود قرینه لفظی از آن عدول نمی‏کنیم. وگرنه موجب اشتباه می‏شود، مثلاً اگر رئیسی به خادمش بگوید: زید و عمرو را احترام کن و بکر و خالد را بزن، بین دو جمله تشخیص می‏دهد و می‏داند که عمرو، عطف به زید است و خالد عطف به بکر و بر خلاف این به ذهنش نمی‏آید.

فخررازی گوید: عامل نصب در «ارجلکم» می‏تواند فعلِ «وامسحوا» باشد و می‏تواند «فاغسلوا» باشد، ولی وقتی دو عامل بر سر یک معمول جمع شوند، آنکه نزدیک‏تر است عمل می‏کند، پس باید عامل در «ارجلکم«، فعل «وامسحوا» باشد و مسح به پاها واجب گردد. (7) پس وقتی در کلمات عادی قاعده این است و نمی‏توان از قواعد عدول کرد، در کلام خدای سبحان به طریق اولی باید مراعات کرد. مثال‏های بسیاری می‏توان زد که مشابه آیه باشد. پس اگر آیه را به یک عرب خالص که خود را از مذهب مورد اعتقادش خالی کند عرضه کنی و معنای آیه را از او بپرسی، خواهد گفت:

اعضایی هست که باید شست، یعنی صورت و دست‏ها و اعضایی هم هست که باید مسح کشید، مثل سر و پاها. و اصلاً به ذهن او خطور نمی‏کند که حکم سر و پا متفاوت باشد.

پس وقتی روشن شد که مدلول آیه، کدام یک از شستن و مسح است، نیازی به چیز دیگر نیست. نظر موافق، با مضمون آیه تأیید می‏شود و مخالف باید فکری کند و راهی بجوید، بهتر آن است که بگوید آیه نسخ شده است.


1) الدرّ المنثور: ج3، ص1.

2) همان: ص4.

3) مصنّف ابن ابی‏شیبه: ج1، ص213، باب 217.

4) همان.

5) تفسیر القرآن، ابن کثیر: ج2، ص25؛ تفسیر القرآن، طبری: ج6، ص82.

6) مسند احمد: ج5، ص342؛ المعجم الکبیر: ج3، ص280، شماره 3412.

7) التفسیر الکبیر: ج11، ص161.