روشن شد که اختلاف در قرائت، تأثیری در اینکه باید معتقد به مسح شد ندارد، سخن در این است که آیا میتوان قول به شستن را بر دو قرائت مشهور منطبق ساخت؟ و آیا با دو قرائت و قواعد عربی هماهنگ است؟ روشن خواهد شد که تحمیل شستن بر آیه، به هم زدن قواعد عربی است. اما توضیح:
اگر بگوییم که آیه بر شستن پاها دلالت میکند، ناچار عامل آن باید «اغسلوا» در جمله قبلی باشد و «ارجل» عطف به «وجوهَکم» باشد. لازمه آن فاصله شدن یک جمله بیگانه بین معطوف و معطوفٌ علیه است. یعنی «وامسحوا برؤوسکم«، با اینکه میان معطوف و معطوفٌ علیه، یک کلمه فاصله نمیشود، تا چه رسد به جمله اجنبی و چنین شیوهای در سخن فصیح عربی هم شنیده نشده است.
ابن حزم و ابوحیان گفتهاند نمیتوان «ارجلکم» را بر «وجوهکم» عطف کرد، چون جملهای میان معطوف و معطوف علیه فاصله میشود (1) این سخن را شیخ حلبی هم در تفسیر این آیه گفته است. (2) شیخ سندی هم گفته است: قرائت به فتح بنابر عطف به محل، نزدیکتر است و رواج هم دارد، به علاوه بین معطوف و معطوف علیه هم فاصله نمیشود، پس ظاهر قرآن مسح است. (3) و سخنان دیگری که تصریح دارد که قرائت به فتح و استفاده شستن، متوقف بر نقض یک قاعده نحوی یعنی جدایی بین معطوف و معطوف علیه است.
اما قائلین به شستن پاها، قرائت به فتحه را مستند به وجهی ساختهاند که ضعیف و ناهماهنگ با قواعد عربی است، ولی چون به قرائت به کسره واقف شده و آن را دلیل بر مسح دیدهاند نه شستن، در توجیه این قرائت با قول به شستن درماندهاند و دلیلی بر آن نیافتهاند مگر اینکه بگویند کسره به خاطر مجاورت است، یعنی قاعدتاً «ارجلَکم» باید به فتحهباشدچون عطفبر «وجوهکم«است، ولیچوندرهمسایگی»برؤوسکم«قرار گرفته که کسره دارد، از او کسبِ حرکت کسره کرده است. ولی آیا این قاعده (کسره به خاطر مجاورت) در لغت فصیح آمده؟ و اگر هست، آیا شرایط آن مهیّا است، باید بررسی شود.
1) تفسیر النهر الماد: ج1، ص558؛ والمحلی: ج2، ص56.
2) غنیة المتملّی: ص16.
3) شرح سنن ابن ماجه: ج1، ص88.