چون قائلین به شستن پا، قرائت کسره را به خاطر مجاورت با مجرور میدانند (جرّ بالجوار) سخن بزرگان ادب را در این موضوع میآوریم تا میزان درستیِ جرّ به جوار یا کسره به خاطر مجاورت روشن گردد و اینکه بر فرض درستی آن، چه شرایطی دارد؟
1- زجّاج گوید: بعضی «وارجلِکم» را به خاطر مجاورت، باکسره میخوانند، چون در کنار رؤوس قرار گرفته است. این درست نیست، چون به اتفاق ادبای عرب، اِعراب به مجاورت شاذّ و اندک است و بدون ضرورت نمیتوان قرآن را بر آن حمل کرد. (1).
2- علاء الدین بغدادی در تفسیر خود به نام «خازن» گفته است: کسانی که «ارجل» را به سبب مجاورت مکسور میخوانند و به مثل معروفِ «جُحر ضبٍّ خرِبٍ» استدلال میکنند به دو جهت مناسب نیست: یکی اینکه کسره به خاطر مجاورت، برای ضرورتِ شعری یا جایی است که از اشتباه ایمن باشیم، مثل همان مَثل معروف که روشن است «خربٍ» صفت ضبّ نیست بلکه صفت جُحر است. دیگر آنکه کسره به خاطر مجاورت وقتی است که بدون واو عطف باشد، اما با حرف عطف، در کلام عرب نیست. (2).
3- سیرافی و ابنجنّی هم کسره برای مجاورت را انکار کردهاند و در مورد آن مَثَل هم تأویلی دارند که خرب را صفت ضبّ میدانند. (3).
4- ابن هشام نیز کسره به جوار را نمیپذیرد چون حرف عطف را مانع مجاورت میشمرد. (4).
از کلماتی که به ایجاز نقل کردیم، چند نکته به دست میآید:
اول: کسره به مجاورت در کلام فصیح نیامده است.
دوم: کسره به جوار اگر هم ثابت باشد، یا برای ضرورت شعری است، یا جایی است که طبع انسان هماهنگی دو لفظ مجاور را بپسندد و در این مورد هر دو جهت منتفی است، نه ضرورت شعری در کار است و نه پسندیده طبع است که «ارجلکم» را از اعراب واقعیاش جدا کنیم و اعراب مجاورش را به آن بدهیم.
سوم: کسره به جوار، وقتی است که اشتباه پیش نیاید، مانند آن مَثل. اما در اینجا اگر به کسره خوانده شود اشتباه پیش میآید و اگر در واقع، حکم پاها شستن باشد، با کسره خواندن «ارجل» سبب میشود که حکم آن مسح باشد و عطف به «رؤوس» شود، بیآنکه مخاطب متوجه شود کسره به خاطر مجاورت است. پس دلیلی ندارد که چنین کسرهای به کلمه بدهیم که ظاهرش در تضادّ با مراد گوینده است.
چهارم: کسره به جوار تنها در مورد صفت و بدل و امثال آن است نه در معطوف که در این آیه است.
نتیجه این بحث مفصل آن است که قول به مسح، بدون کمترین تأویل و مشکلی بر هر دو قرائت منطبق است، بر خلاف قول به شستن که نه با قرائت فتحه هماهنگ است، نه با قرائت کسره.
1) معانی القرآن و اعرابه: ج2، ص153.
2) تفسیر الخازن: ج2، ص16.
3) تفصیل آن در مغنی اللبیب، باب 8، قاعده 2، ص 359.
4) همان.