دیدگاه دیگری بر این باور است که مقصود از اسلام والدین در هنگام تولد – که در روایات آمده – اسلام آنان حدوثاً و استمراراً است؛ به این معنا که والدین فرزند به اسلام خود باقی مانده و او را در محیطی اسلامی تربیت کرده و فرزند نیز با مشاهده اسلام والدین یا یکی از آنان و همچنین جامعه اسلامی که ملازم با تبلیغات و بستر مناسب برای پذیرفتن اسلام است، در دوران رشد و بلوغ خود آیین مقدس اسلام را برگزیند. حال اگر بعد از آن راه ارتداد را پیش گیرد وصف ارتداد فطری تحقق مییابد. یحیی بن سعید(1)، فاضل هندی(2) و محقق اردبیلی(3) از موافقان این دیدگاه به شمار میآیند. دیدگاه فوق چندان مورد توجه فقها قرار نگرفته است.
تعریف سوم از ظاهر برخی از روایات استفاده میشود. در حدیث معتبر عمار ساباطی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: «کلّ مسلم بین مسلمین ارتد عن الاسلام و حجد محمّداً نبوته و کذّبه فانّ دمه مباح…«؛(4) «هر مسلمانی بین مسلمانان که از اسلام بازگشته و نبوت محمّد را انکار و او را تکذیب کند، همانا خون او مباح است.«
در این روایت اشارهای به تولّد نشده و موضوع ارتداد مسلمانی ذکر گردیده که در میان مسلمانان و جامعه اسلامی باشند؛ یعنی متأثّر از تبلیغات اسلامی بوده و دورهای از عمر خود را به آن آیین گذرانده باشد و سپس مرتدّ شود.
استاد جوادی آملی در این باره میفرماید: «ارتداد آن است که کسی محقّقانه دین را بپذیرد، سپس دین را کنار بگذارد. در ارتداد یک نکته مهم این است که پیش از این، دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد. اگر کسی واقعاً شاکّ متفحّص است؛ یعنی هر چند در خانواده مسلمان تربیت شده ولی اسلامی را قبول کرده، که اسلام روانشناختی است نه اسلام معرفت شناختی و یقین منطقی؛ دید پدر و مادرش مسلمان هستند، او هم مسلمان شد، نه از معصوم شنید و نه از حکیم متألّه دریافت کرد. اسلام موروثی دارد که اگر هم یقین داشته باشد یقین روانی است نه یقین منطقی. چنین شخصی اگر به ایمان خود باقی بماند ممکن است خداوند متعال منّت گذاشته و دین او را بپذیرد. امّا اگر شک کرد، معلوم نیست که خداوند احکام ارتداد بر آن بار کند، معلوم نیست که تعریف ارتداد شامل آن بشود. بنابراین، ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد، با این حال دین را بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری نماید«.(5).
1) الینابیع الفقهیه، ج 23، ص 391.
2) کشف اللثام، ج 2، ص 435.
3) مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، ص 318.
4) وسائل الشیعه، ج 18، ابواب حدّ المرتد، باب 1، ج 3.
5) روزنامه جمهوری اسلامی، ویژهنامه صحیفه حوزه، شماره 48، ص 14.