این دیدگاه مرتدّ را با توجه به انگیزه او به دو قسم تقسیم میکند:
الف) مرتدّ معاند، که غرض از ارتدادش عناد و لجاجت با اسلام یا پیامبر است. چنین مرتدّی مستحق قتل است.
ب) مرتدّ اعتقادی، که هدف وی عناد نیست، بلکه ارتدادش محصول شک، شبهه، جهل و یا تحقیق ناقص و به اصطلاح علم ظاهری و ناصواب است. حکم چنین مرتدّی قتل نیست.
گفته میشود تمام یا اکثر ارتدادهایی که در صدر اسلام اتفاق میافتاد از قسم اول بوده که منشأ و خاستگاه نه اعتقادی و شبهه فکری بلکه عناد و لجاجت و حفظ منافع مادی و جاهطلبی داشته است، و برخی دیگر از این ارتدادها گروهی و صرفاً به دلیل تبعیّت از رئیس قبیله خود بوده است؛ مانند ارتداد قبیله بنوحنیفه در پذیرش دعوت مسیلمه.(1).
از این رو میتوان گفت که اکثر نصوص ارتداد در صدر اسلام، از مرتدّ اعتقادی و شبههدار منصرف است. برخی از فقها را میتوان از موافقان دیدگاه فوق برشمرد؛ چرا که ملاک آنان در عدم تکفیر منکر ضروری دین در صورت شک و جهل، قبح تکلیف و انصراف روایات از آن است. از این رو اکثر آنان در صورت وجود شبهه قائل به رفع حکم مرتدّ هستند، که آرای علامه حلّی، شهید اول، و فاضل هندی پیشتر گذشت.
1) کتاب الردّه، واقدی، ص 83و144.