سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه در صورتی که حق یکی است و آن در اسلام متجلّی شده است، دیگر چه جای فکر و بحث و نقد است؟ و فایده آن چیست؟
در پاسخ به این سؤال میگوییم: از جمله مفاهیمی که اسلام مطرح میکند وحدت حقّ و حقیقت است.
خداوند متعال میفرماید: «فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنّی تُصْرَفُونَ«؛(1) «آن است خداوند، پروردگار حق شما [دارای همه این صفات]! با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟! پس چرا [از پرستش او] رویگردان میشوید؟!«
اصل حق به معنای مطابقت و موافقت چیزی با واقع است؛ خواه عقیده باشد یا عمل. حال چگونه ممکن است که دو شیء متخالف، هر دو مطابق با واقع باشند.
خداوند میفرماید: «وَأَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ«؛(2) «این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید، و از راههای پراکنده [و انحرافی]پیروی نکنید، که شما را از طریق حق دور میسازد. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش میکند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید.«
قرآن در جایی دیگر این مسأله را از مسلّمات برشمرده و میفرماید: «وَإِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«؛(3) «و ما یا شما بر [طریق]هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم.«
قرآن کریم انسان را به متابعت از دین حق که مطابق با فطرت است دعوت میکند؛ زیرا فطرت انسان بر قبول حق و خضوع در برابر آن بنا شده است، و عقل او نیز چنین حکمی را دارد.
آزادی فکر به این معنا نیست که انسان با حکم عقل و فطرت که امر به متابعت حق میکند مخالفت کند، بعد از آنکه حقّ و حقیقت به وضوح برای او روشن شده است. اسلام به رغم اینکه دعوت به حرّیت و آزادی و اظهار عقیده میکند به اعتبار اینکه منجرّ به تکامل انسان میشود، از طرفی دیگر دعوت به مقابله با افکار و عقاید انحرافی به شکل ریشهای مینماید. اسلام از انسان میخواهد که جهت تبیین حق برای دیگران سعی کند و مردم را به سوی آن ارشاد نماید. این امر باعث میشود که فکر و عقیده انسان که بر حق است رشد پیدا کرده و تکامل یابد.
1) سوره یونس، آیه 32.
2) سوره انعام، آیه 153.
3) سوره سبأ، آیه 24.