اگر ما از این قرن خودمان ـ که قرن چهاردهم هجری، و عصر برخوردها، تضادها، و ستیز مکتبها و تمدّنهاست ـ بگذریم، و بخواهیم این مسأله را تا عصر رسالت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم که اصل مسأله مهدویّت و
ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در چهارده قرن گذشته، بین تمام مسلمانان مطرح بوده است، و صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و تابعین، و سپس تابعین تابعین، و سایر طبقات روات، از آن زمان تا به امروز، روایات مربوط به آن حضرت را با تمام مشخّصات، اوصاف و نشانه ها روایت نموده، و علما و محدّثان بزرگ اسلامی نیز آنها را در کتابهای خود گردآوری نموده، و حتّی برخی از آنان در این خصوص کتابهای مستقلّی تألیف کرده اند.
بسیاری از شخصیّتهای سرشناس علمی، ادبی و سیاسی نیز ایمان و عقیده خود را نسبت به این موضوع، در اشعار و کتاب ها اظهار داشته اند و در موارد متعدّدی اصالت این عقیده را مورد تأیید قرار داده، و در فرصت های مناسب سخنانی در این رابطه ابراز داشته اند که در کتب تاریخ ثبت گردیده تا در اختیار آیندگان قرار بگیرد.
در این زمینه، شواهد بسیار زیادی از کتب حدیث، تاریخ، تفسیر، لغت، جغرافی، رجال، عقاید، کلام، و حتّی شعر و ادب ـ از عربی و فارسی ـ در دست داریم که نشانه اصالت مهدویّت و حقیقت این اعتقاد بزرگ اسلامی است. اینک قسمتی از آنچه که در این زمینه از شخصیتهای علمی، ادبی و سیاسی نقل شده، می آوریم:
ابن عبّاس می گوید:
»شبها و روزها سپری نمی شود ـ جهان به پایان نمی رسد ـ جز این که جوانی از ما اهل بیت زمام اُمور را به دست می گیرد که دستخوش فتنه ها نمی شود و خود فتنه بر نمی انگیزد.
گفته شد: چگونه است که پیر مردان شما از آن محروم می شوند و جوانان شما به آن می رسند؟!
گفت: آری! این امانت خدا است، به هرکس بخواهد عطا می فرماید«. (1).
ممکن است کسی خیال کند که ابن عبّاس، شخص دیگری غیر از حضرت مهدی (علیه السلام) را قصد کرده است، ولی روایات صریحی که مکرّراً از او نقل شده، آن را توضیح می دهد که منظور، همان مهدی موعود (علیه السلام) است. (2).
عبداللّه بن عمر می گوید:
»مهدی (علیه السلام) کسی است که حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان بر او نازل می شود و پشت سر او نماز می خواند«. (3).
عثمان بن عفّان می گوید:
»از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که می فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند که نُه نفر آنها از فرزندان حسین (علیه السلام) هستند. و مهدی این اُمّت از ما ـ اهل بیت ـ است.
هرکس که بعد از من به آنها تمسّک جوید، به ریسمان الهی تمسّک جسته، و هرکس از آنها دوری گزیند، از خدای تعالی دوری گزیده است«. (4).
حذیفة بن یمان می گوید:
»از پیامبر اکرم شنیدم که فرمود: وای بر این اُمّت از دست پادشاهان ستمگری که بندگان خدا را می کشند و آنها را می ترسانند… هنگامی که خداوند اراده کند که عظمت و عزّت اسلام را باز گرداند همه ستمگران سرکش و عنود را هلاک می سازد که او بر هرچه بخواهد، قادر است. او این امّت را پس از آن که تباه شده اند، اصلاح می کند. ای حذیفه! اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می سازد تا این که مردی از اهل بیت من جهان را مالک شود، و اسلام را آشکار و ظاهر گرداند، و خداوند هرگز در وعده خود تخلّف نمیورزد«. (5).
طاووس یمانی می گوید:
»بسیار دوست داشتم که نمیرم تا آن که زمان حضرت مهدی (علیه السلام) را درک کنم، زیرا در آن زمان به پاداش نیکوکاران افزوده می شود، و از گناه گنه کاران جلوگیری می شود، و آن حضرت مال را به فراوانی بخشش می کند، و بر مسئولین کشوری بسیار سخت می گیرد، و بر بی نوایان بسیار رؤوف و مهربانست«. (6).
ابن سیرین می گوید:
»به طور قطع، حضرت مهدی (علیه السلام) بر بسیاری از پیامبران برتری دارد«. (7).
کعب الاحبار می گوید:
»من مهدی (علیه السلام) را در اسفار ـ کتابهای ـ همه پیامبران می یابم، که در داوری او هیچ ستم و تباهی وجود ندارد«. (8).
همو در جای دیگری می گوید:
»مهدی قائم (علیه السلام) که از نسل علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، هیبت وشکوه چون عیسی بن مریم (علیه السلام) است. خدای تعالی آنچه به پیامبران داده، به او نیز با اضافات بیشتری خواهد داد«. (9).
صعصعة بن صوحان می گوید:
»آن شخص بزرگواری که حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر او نماز می گزارد، دوازدهمین نفر از عترت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و نهمین نفر از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. اوست خورشید فروزانی که از مغرب طلوع می نماید، در بین رکن و مقام ـ در کنار کعبه ـ ظاهر می شود، و زمین را ـ از وجود ستمگران ـ پاک می سازد، و ترازوی عدل را برقرار می نماید، به طوری که هیچ فردی به فرد دیگری ستم نخواهد کرد«. (10).
زید شهید (رضی الله عنه) می فرماید:
»خداوند به وسیله ما شناخته می شود، و به وسیله ما پرستیده می شود، و ماییم راهنمایان به سوی خدا. محمّد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) از ماست. علی مرتضی از ماست. و مهدی، قائم این اُمّت، از ماست… خداوند او را بعد از امامت امامان معصوم (علیهم السلام) ظاهر می گرداند، و او دنیا را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است«. (11).
شعر حکیم بن عیّاش کلبی، شاعر بنی اُمیّه:
در بیشتر منابع تاریخی که توسّط مورّخان عامّه تألیف شده نوشته اند که: وقتی
جناب زید فرزند رشید امام چهارم، بر ضدّ حکومت جبّار هشام بن عبدالملک قیام کرد و سرانجام به شهادت رسید و پس از مرگ، بدنش را در کوفه به دار آویختند، حکیم بن عیّاش کلبی که از دشمنان سرسخت خاندان نبوّت بود، این شعر را خطاب به بنی هاشم گفت:
صَلبنا لَکمْ زیداً علی جذعِ نَخلَة
وَلَم أرَ مَهْدیّاً عَلی الجذع یُصْلبُ
»زید انقلابی شما را بر تنه نخلی به دار آویختیم، و من فکر نمی کنم که مهدی بر تنه نخل آویخته شود«.
مقصود شاعر این است که آن مهدی که ظهور می کند، فاتح همه کشورها می شود و بر تمام ممالک مستولی می گردد، پس چگونه ممکن است جناب زید که بر تنه نخل به دار آویخته شد، مهدی موعود باشد؟!!
بعضی از مورّخان عامّه و برخی از همفکرانشان از منحرفان و روشنفکرها، این شعر را دلیل بر افسانه بودن مسأله مهدویّت گرفته اند، در صورتی که همین شعر دلیل بر واقعیّت داشتن مسأله مهدویّت است، زیرا همین شعر که در اوایل قرن دوّم هجری گفته شده است به خوبی گواه بر این مطلب است که حتّی متعصّبان بنی اُمیّه نیز می دانستند که مهدی موعود (علیه السلام) ازدودمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) واز نسل مطهّر علی و فاطمه (علیهما السلام) است و همان گونه که در روایات آمده است او بر ضدّ دولت های جبّار وخودکامه قیام می کند و پیروز می شود، و لذا این شاعر می گوید: اگر شما جناب زید را «مهدی» و نجات دهنده می دانید نمی بایست شکست بخورد و کشته شود، یعنی آنچه ما درباره مهدی (علیه السلام) شنیده ایم این نیست که او مصلوب می شود.
بنابراین، آیا این شعر دلیل بر سابقه ذهنی مردم نسبت به مسأله مهدویّت است، یا نشانه افسانه بودن ظهور مهدی موعود؟ قضاوت با خواننده است. (12).
گفتار منصور خلیفه عبّاسی:
سیف بن عمیره نقل می کند: روزی در نزد ابوجعفر منصور ـ خلیفه عباسی ـ بودم که خود آغاز سخن کرد و به من گفت: ای سیف! به ناچار ندا کننده ای از آسمان به نام مردی از فرزندان ابوطالب ندا خواهد کرد.
گفتم: ای امیر! شما هم این مطلب را روایت می کنی؟
گفت: آری! به خدایی که جان من در دست قدرت اوست که من این موضوع را با دو گوش خود شنیده ام.
گفتم: من این حدیث را پیش از این نشنیده بودم.
گفت: ای سیف! این حدیث حقّ است، و چون چنین است ما سزاوارتریم که آن را اجابت نماییم. بدان که منادی به نام مردی از عمو زادگان ما ندا خواهد کرد.
گفتم: مردی از فرزندان فاطمه؟
گفت: آری، ای سیف اگر این مطلب را از محمّد بن علی ـ امام باقر (علیه السلام) ـ نشنیده بودم، آن را برای تو بازگو نمی نمودم، ولی گوینده محمّد بن علی (علیهما السلام) است، و در همه روی زمین کجا می توان کسی را مانند او پیدا کرد؟ (13).
گفتار هارون الرشید:
سلیمان بن اسحاق ـ که خود از بنی عبّاس و از نواده های عبداللّه بن عبّاس است ـ گوید: پدرم برای من نقل کرد که روزی نزد هارون الرشید بودم که از «مهدی» و عدالت او سخن به میان آمد، و سخن در این باره به درازا کشید.
آنگاه هارون الرشید گفت: گمان من این است که شماها چنین می پندارید که پدر من ـ مهدی عبّاسی ـ همان مهدی موعود است!! ولی من به شما می گویم که پدرم از پدرانش، از ابن عبّاس، و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطلب برای من نقل کرد که پیامبر خطاب به عبّاس فرمود:
ای عمو! دوازده نفر ازفرزندان من امام خواهند بود. حوادث ناگواری روی خواهدداد، و روزگار بسیار سختی فراخواهد رسید، آنگاه مهدی (علیه السلام) که ازفرزندان
من است ظاهر می شود، و خداوند امر او را در یک شب اصلاح می نماید، او سراسر زمین را پر از عدل می کند همان گونه که پر از ستم شده است، آنگاه هر چه خدا بخواهد در زمین حکومت می کند. (14).
1) الملاحم والفتن، ص 343 و 344، ح 507 ؛ الحاوی و الفتاوی، ج 2، ص 48 و 58 ؛ منتخب الاثر، ص 163.
2) رجوع شود به کتاب «الملاحم و الفتن سید ابن طاووس«، ص 96 و 97، ح 64 و ص 135، ح 153 و ص 161، ح 211 و ص 177، ح 239 و 240، ح 460 و ص 345، ح 509.
3) الملاحم والفتن، ص 180، باب 197، ح 245.
4) کفایة الاثر، ص 93.
5) بشارة الاسلام، ص 32، بحار الانوار، ج 51، ص 83، ح 28، ینابیع المودّة، ج 3، ص 298، غایة المرام، ص 700، و منتخب الأثر، ص 149.
6) عقد الدرر، ص 143 ؛ و الملاحم و الفتن، ص 148، باب 151، ح 180.
7) عقد الدرر، ص 149.
8) همان، ص 41.
9) بحار الانوار، ج 52، ص 226، ح 89، و غیبت نعمانی، ص 146، باب 10، ح 4.
10) الامام المهدی (علیه السلام(، ص 85، ح 12.
11) بحار الانوار، ج 46، ص 201، ذیل حدیث 77، والامام المهدی، ص 87، ح 22.
12) ابن حجر عسقلانی شافعی در کتاب «الاصابه» ذیل ترجمه حکیم بن عیّاش کلبی جلد 1، صفحه 395، از «فوائد» کوکبی روایت نموده، که همین حکیم بن عیّاش کلبی به سبب نفرین امام صادق (علیه السلام) با وضع عجیبی به هلاکت رسید، و داستان هلاکت او از این قرار است:موقعی که امام صادق (علیه السلام) شنید که این شاعر اُموی این گونه سخن سرایی کرده است، سخت منقلب شد، در حالی که دستهایش از شدّت ناراحتّی می لرزید، آنها را به طرف آسمان بلند نموده، عرض کرد:پروردگارا! اگر گوینده این شعر دروغگوست، کلب خود را بر او مسلّط گردان.طولی نکشید که دعای امام (علیه السلام) مستجاب شد، و موقعی که این شاعر بی ایمان عازم کوفه بود در بین راه شیری به او حملهور شد و او را از پای درآورد.
13) عقد الدرر، ص 110، ارشاد مفید، ص 337، کافی، ج 8، ص209، بحار الانوار، ج 52، ص288؛ والمهدی، ص 51.
14) غایة المرام، ص 704، فرائد السمطین، ج 2،ص 329، باب 61 ؛ و الامام المهدی، ص 307.