ممکن است بعضی از افراد ناآگاه تصوّر کنند که عقیده به ظهور مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) از مختصات شیعه و تمام منابع و مدارک آن هم مربوط به شیعه و راویان روایات مربوط به ظهور نیز همه دانشمندان و بزرگان و علمای شیعه می باشند، ولی باید توجه داشت که:
عقیده به ظهور مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) از مختصات شیعه و منحصر به شیعه نیست و بسیاری از فرقه های اسلامی در این عقیده و مرام با هم اتفاق نظر دارند و آن را جزء عقاید قطعی و مسلم خود می دانند.
ایمان و عقیده به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در اسلام به قدری اصیل و ریشه دار و با اهمیّت است که از دیدگاه دانشمندان و بزرگان اهل سنّت نیز ـ مانند شیعیان ـ یکی از ضروریّات دین مبین اسلام به شمار می رود و منکر آن از آیین اسلام بیرون است.
در این باره علمای اهل سنّت از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده اند که آن
حضرت فرمود:
»من کذّب بالمهدی فقد کفر» (1).
»هرکس مهدی (علیه السلام) را انکار کند به راستی کافر است«.
گروهی ازعلمای اهل سنّت به مضمون این حدیث فتوا داده اند، و در این باب، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، در کتاب «ینابیع المودّة» از کتاب «فرائد السمطین«، از جابر بن عبداللّه انصاری روایت کرده است که پیامبر اکرم فرمود:
»من أنکر خروج المهدیّ فقد کفر بما اُنزل علی محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم(«. (2).
»هر که ظهور مهدی (علیه السلام) را انکار کند، به آنچه بر محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده، کفر ورزیده است«.
احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) علاوه بر کتب شیعه در بسیاری از کتب معروف اهل سنّت نیز آمده است. در اکثر این کتابها، از اوصاف و خصوصیّات نسبی و زندگی حضرت مهدی (علیه السلام(، علایم ظهور، محلّ بیعت، تعداد اصحاب، مکان ظهور و دیگر ابعاد مربوط به آن حضرت نیز سخن رفته است.
به علاوه، در 35 کتاب از کتب این دانشمندان تصریح شده که مهدی (علیه السلام) فرزند بلا فصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است و حتّی عدّه زیادی از آنها نیز اعتراف کرده اند که این احادیث ـ یعنی احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) ـ از احادیث مشهور یا از احادیث متواتر است.
اینک ما وجدان پاک افراد منصف را «حَکَم» قرار داده، به طور اختصار دور نمایی از این اعتقاد را که در منابع و مدارک معتبر اهل سنّت و حتّی در «صحاح ستّه» ـ که معروف ترین و معتبرترین کتب روایی آنهااست ـ نیز آمده است، از نظر خوانندگان گرامی می گذرانیم:
یکی از کتاب های معتبر اهل سنّت، کتاب «مسند احمد بن حنبل» (3) می باشد. کتاب
»مسند أحمد حنبل» کهن ترین ومعتبرترین مدرک حدیث اهل سنّت می باشد. در این کتاب مجموعاً 136 حدیث درباره حضرت مهدی (علیه السلام) روایت شده است.
پس از او، محمّد بن اسماعیل بخاری،- (4) با همه تعصّبی که نسبت به امامان اهل بیت (علیهم السلام) داشته است ـ در کتاب «صحیح» خود) (کتاب الاحکام) احادیث دوازده جانشین پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را که همگی از قریش خواهند بود و عزّت و سربلندی اسلام به وجود آنها بستگی خواهد داشت، نقل کرده است.
به علاوه، بخاری در همان کتاب خود، در «کتاب الانبیاء«، باب نزول عیسی بن مریم (علیه السلام(، از همکاری حضرت عیسی (علیه السلام) با حضرت مهدی (علیه السلام) سخن گفته است.
در همان عصر، مسلم بن حجّاج نیشابوری (متوفّای سال 261هجری) با این که مانند «بخاری» اصرار دارد که نامی از حضرت مهدی (علیه السلام) نبرد، در کتاب «الفتن واشراط الساعة» و باب نزول عیسی (علیه السلام) از کتاب صحیح خود، که دوّمین کتاب «صحاح» أهل سنّت به شمار می رود، قسمتی از روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را نقل کرده است.
بعد از او، ابن ماجه قزوینی (متوفّای سال 275 هجری) در کتاب «سنن» خود ـ که آن کتاب نیز یکی از کتب صحاح اهل سنّت است ـ احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در بخش مخصوصی به نام «باب خروج المهدی (علیه السلام(» آورده است.
در همین عصر، ابو داوود سیستانی (متوفّای سال 275هجری) نیز در کتاب «سنن» خود ـ که از کتب «صحاح ستّه» می باشد ـ روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در بخشی از آن کتاب به عنوان: «کتاب المهدی (علیه السلام(» بیان داشته است.
باز در همین عصر، محمّد بن عیسای ترمذی (متوفّای سال 279هجری) در کتاب «سنن» خود ـ که آن هم یکی از کتب صحاح است ـ در کتاب «الفتن، باب ما جاء فی المهدی (رضی الله عنه(» روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را روایت نموده است.
این شش محدّث نامی اهل سنّت که سرآمد همه محدّثان و دانشمندان آنها می باشند، روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را از: عمر بن خطّاب، عبداللّه بن
مسعود، عبداللّه بن عبّاس، ثوبان، جابر بن عبداللّه انصاری، جابر بن سمره، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عمرو بن عاص، أنس بن مالک، ابوسعید خدری، اُمّ سلمه ـ همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ـ و غیر اینها نقل کرده اند. (5).
به هر حال، آنچه از مجموع منابع تاریخی و حدیثی اهل سنّت استفاده می شود این است که: مسأله ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) مورد اتفاق و اجماع مسلمین است؛ از این رو، در هر عصری کتاب هایی در مسائل مختلف مهدویّت نوشته شده، به طوری که هم اکنون بیش از پنجاه جلد کتاب مستقل از علمای اهل سنّت درباره حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در دسترس قرار دارد که این خود نشانه اهمیّت مسأله مهدویّت در نزد مسلمانان است.
استاد «علی محمد علی دخیّل» اسامی 205 کتاب از بزرگان علمای سنّی را در کتاب نفیس خود «الامام المهدی (علیه السلام(» آورده است که سی نفر از آنها مستقلاً در باره حضرت ولی عصر (علیه السلام) کتاب نوشته اند، و 31 نفرشان فصلی را در کتاب های خود به روایات حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده اند، و 144 نفرشان به تناسب های مختلف، روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در کتاب های خود آورده اند. (6).
اکنون نمونه هایی از این احادیث را که در معتبرترین کتب روایتی اهل سنّت و حتّی در برخی از «صحاح ششگانه» آمده است، در اینجا نقل می نماییم.
1 ـ امام احمد حنبل، در کتاب «مسند» خود، از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که فرمود:
»اُبشّرکم بالمهدی، یُبعث فی اُمّتی علی اختلاف من الناس و زلازل، فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما مُلئت جوراً و ظلماً یرضی عنه ساکن السماء والأرض، یقسّم المال صحاحاً.
فقال له رجل: ما صحاحاً؟
قال (صلی الله علیه وآله وسلم(: بالسویّة بین الناس.
قال: ویملأ اللّه قلوب اُمّة محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) غنیً، ویسعهم عدله حتّی یأمر منادیاً
فیقول: من له فی مال حاجة؟ فما یقوم من الناس إلاّ رجلٌ، فیقول: إئتِ السادن ـ یعنی الخازن ـ فقل له: إنّ المهدی یأمرک أن تعطینی مالاً، فیقول له: احث حتّی إذا جعله فی حجره وأبرزه ندم فیقول: کنت أجشع اُمّة محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) نفساً أو عجز عنّی ما وسعهم.
قال: فیردّه فلا یقبلُ منه فیقال له: إنّا لا نأخذ شیئاً أعطیناه«. (7).
»شما را به ظهور مهدی (علیه السلام) بشارت می دهم، او در میان اُمّت من برانگیخته می شود، ظهور وی پس از اختلاف زیاد و تزلزل و عدم امنیّت خواهد بود. پس از ظهور، زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است. ساکنان آسمانها و زمین از او راضی می شوند، و اموال را به طور صحیح تقسیم می کند.
مردی پرسید: معنی صحیح چیست؟
فرمود: مال را به طور مساوی در میان مردم تقسیم می نماید.
سپس فرمود: خداوند دلهای پیروان محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را پر از بی نیازی می کند، و عدالت مهدی (علیه السلام) همه جا را فرا می گیرد، تا آنجا که دستور می دهد کسی با صدای بلند اعلام کند: هرکس نیاز مالی دارد برخیزد. هیچ کس اظهار نیاز نمی نماید جز یک نفر.
امام دستور می دهد نزد خزینه دار برود و به او بگوید: مهدی (علیه السلام) به تو فرمان می دهد که مالی در اختیار من قرار دهی.
خزینه دار می گوید: بگیر، و دامن او را پر می کند. چون در اختیار او قرار می گیرد پشیمان می شود که چرا آزمند و حریص شده است. لذا مال را بر می گرداند، ولی خزینه دار نمی پذیرد و می گوید: ما آنچه را که بخشیدیم پس نمی گیریم«.
همچنین امام احمد حنبل، در کتاب «مسند» خود از ابوسعید خدری نقل می کند:
»قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم(: تملأ الارضُ ظلماً و جوراً، ثمّ یخرج رجل من عترتی
یملک سبعاً ـ أو تسعاً ـ فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً«. (8).
»پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: هنگامی فرا می رسد که زمین پر از ظلم و جور شود، آن وقت مردی از خاندان من قیام می کند هفت ـ یا نُه ـ سال در روی زمین حکومت می کند، و زمین را پر از عدل و داد می نماید«.
2 ـ محمّد بن اسماعیل بخاری، نامی ترین محدّث اهل سنّت در کتاب «صحیح» خود از ابوهریره نقل می کند:
»قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم(: کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم وإمامکم منکم؟«. (9).
»پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: چگونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم (علیه السلام) در میان شما نازل شود و امام شما از میان خود شما باشد؟«.
همچنین «بخاری» در کتاب «صحیح» خود، از سعید بن مسیّب، از ابوهریره نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»والّذی نفسی بیده! لیوشکنّ أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً عدلاً، فیکسر الصلیب ویقتل الخنزیر ویضع الجزیة ویفیض المال حتّی لایقبله أحد حتّی تکون السجدةُ الواحدة خیراً من الدنیا وما فیها«.
»به خدای بزرگ سوگند! به یقین پسر مریم به عنوان داوری دادگر در میان شما نازل خواهد شد. صلیب را خواهد شکست، و خوک را از میان خواهد برد، و جزیه را کنار خواهد گذاشت، و به قدری ثروت خواهد بخشید که دیگر کسی نپذیرد. در آن روزگار، یک سجده برای خدا بهتر از همه دنیا و هرچه در آن است خواهد بود«.
3 ـ مسلم بن حجّاج نیشابوری در کتاب «صحیح» خود ـ که دوّمین کتاب معروف از کتب «صحاح» اهل سنّت است ـ از ابو سعید خدری و جابر بن عبداللّه انصاری نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»یکون فی آخر الزمان خلیفة یقسم المال ولایعدّه«. (10).
»در آخر الزمان خلیفه ای می آید که مال را ـ به طور مساوی ـ تقسیم می کند و آن را نمی شمارد«.
همچنین «مسلم» در کتاب «صحیح» خود، از جابر بن عبداللّه انصاری نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»یکون فی آخر اُمّتی خلیفة یحثی المال حثیاً، لایعدّه عدداً«. (11).
»در پایان روزگار اُمّت من، خلیفه ای می آید که مانند سیل بخشش می کند و آن را نمی شمارد«.
4 ـ ابن ماجه در کتاب «سنن» خود، فصل «ابواب الفتن«، باب خروج المهدی (علیه السلام) از قول علی بن ابی طالب (علیهما السلام) آورده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»المهدیّ منّا أهل البیت، یصلحهُ اللّهُ فی لیلة» (12).
»مهدی از ما اهل بیت است، و خداوند یک شبه او را آماده قیام می کند«
و نیز ابن ماجه در «سنن» خود آورده است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»ما اهل بیتی هستیم که خداوند به جای این دنیا، آخرت را برای ما برگزیده است. همانا اهل بیتم پس از من دچار آوارگی، سختی و گرفتاری خواهند گردید، تا این که گروهی از مشرق برخیزند که با خود پرچم های سیاه دارند، آنها حقّ (و یا خیر) رامی طلبند که به آنها داده نمی شود، پس می جنگند و پیروز می شوند و هرچه بخواهند به آنها داده می شود ولی آنها نمی پذیرند ـ و زیر بار نمی روند ـ تا این که حکومت را به دست مردی از اهل بیتم بسپارند که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد. پس هرکه آن زمان را دریابد به سوی آنان بشتابد، هرچند چهار دست و پا بر روی برف و یا یخ به سوی آنان برود«. (13).
5 ـ ابو داوود سیستانی در کتاب «سنن» خود ـ که یکی از کتب «صحاح ششگانه» است ـ از ابی الطفیل از علی (علیه السلام) نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»لو لم یبق من الدهر إلاّ یوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بیتی، یملأها عدلاً کما ملئت جوراً«. (14).
»اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند مردی از اهل بیت مرا بر انگیزد تا زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد«.
همچنین ابو داوود در کتاب «سنن» خود، از ابوسعید خدری نقل می کند:
»قال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم(: المهدیُّ منّی، أجلی الجبهة، أقنی الأنف، یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما مُلئت جوراً و ظلماً، یملک سبع سنین«.
»پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: مهدی از من است. پیشانیش باز و نورانی، و بینی اش کشیده و باریک است. زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است، هفت سال حکومت می کند«.
6 ـ ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سوره ترمذی، در کتاب «الجامع الصحیح» معروف به «سنن ترمذی» از عبداللّه بن عمر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که فرمود:
»لاتذهب الدنیا حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی، یواطیء اسمه اسمی» (15).
»دنیا به آخر نمی رسد، تا این که مردی از اهل بیت من عرب را مالک شود او همنام من است«.
همچنین ترمذی در کتاب «سنن» خود، از ابو هریره نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»لو لَم یبق من الدنیا إلاّ یوم لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی«. (16).
»اگر به پایان دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را به حدّی طولانی می سازد تا مردی از اهل بیت من که هم نام من است، زمام اُمور را به دست
بگیرد«.
7 ـ ابو عبدالرحمان احمد بن شعیب، معروف به نسائی در کتاب «سنن» خود ـ که یکی از کتب «صحاح ششگانه» به شمار می رود ـ در کتاب جهاد «غزوه هند«، از ثوبان، غلام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»عصابتان من اُمّتی أحرزهما اللّه من النار، عصابة تغزو الهند، و عصابة تکون مع عیسی بن مریم (علیهما السلام(«. (17).
»دو گروه از اُمّتم هستند که خداوند آنها را از آتش دوزخ حفظ خواهد نمود؛ گروهی که برای فتح هندوستان عزیمت می کنند، و گروهی دیگر که با عیسی بن مریم (علیه السلام) همراه خواهند بود«.
و نیز نسائی در کتاب «سنن» خود ـ بنابر نقل «غایة المرام» و «ینابیع المودّة» ـ در باب: «ما جاء فی العرب و العجم» در جلد سوّم، از مسعده نقل کرده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
»ابشروا و بشّروا، إنّما اُمّتی کالغیث لایُدری آخره خیر أم أوّله، أو کحدیقة أطعم منها فوج عاماً، ثمّ أطعم منها فوج عاماً، لعلّ آخرها فوجاً یکون أعرضها عرضاً وأعمقها عمقاً، وأحسنها حسناً، کیف تهلک اُمّة أنا أوّلها، والمهدیّ أوسطها، والمسیح آخرها، ولکن بین ذلک ثیح أعوج لیسوا منّی ولا أنا منهم«. (18).
»مژده باد شما را و به دیگران نیز مژده دهید که مَثَلِ اُمّت من چون باران است که معلوم نیست، آخر آن بهتر است یا اوّل آن و مانند بوستانی است که گروهی در مدّت یک سال از آن استفاده کنند و سپس گروهی دیگر از آن بهره برداری نمایند، (کسی چه می داند) شاید آخرین گروه مردمی داناتر، کنجکاوتر، ونیکوتر باشند. چگونه هلاک می شود اُمّتی که من در اوّل آن، و مهدی (علیه السلام) در وسط آن، و مسیح (علیه السلام) در آخر آن باشد، و لکن در این میان مردمانی کج و
گمراه خواهند بود که نه آنها از منند و نه من از آنها هستم«. (19).
آنچه تا اینجا نقل نمودیم نمونه ای از انبوه روایاتی است که نامی ترین محدّثان اهل سنت آنها را در معتبرترین کتب روایتی خود، آورده اند و ما نیز آنها را به عنوان پاسخی برای کسانی که تحت تأثیر عواطف شخصی و تعصّب خاص مذهبی قرار گرفته و به مبارزه با شیعه برخاسته و مسأله «مهدویت» را افسانه ای پنداشته اند که تنها «شیعه» معتقد به آن است در اینجا آوردیم، باشد که روزی به خود آیند و بر میراث پیامبر خویش (عترت و اهل بیت آن حضرت) بیش از این ظلم و ستم روا ندارند.
در روایاتی که شیعه و سنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) نقل کرده اند، تنها به ذکر کلیات اکتفا نشده است، بلکه از اوصاف، خصوصیات و ویژگی های آن حضرت نیز سخن رفته است که برای مزید اطلاع، فهرست قسمتی از آنها را از نظر خوانندگان گرامی می گذرانیم.
1) عقد الدرر، ص 157؛ منتخب الاثر، ص 149؛ البرهان، ص 170، باب 12، ح 2.
2) ینابیع المودّة، ج 3، ص 108، باب 78، ح 1؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 334، جهت اطلاع بیشتر در این باره به فتاوای علمای عامّه، به کتاب «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» ص 177 ـ 183 مراجعه فرمایید.
3) امام احمد بن حنبل، پیشوای فرقه حنبلی اهل سنّت، متوفّای سال 241هجری، و معاصر امام نهم و دهم، بوده است.
4) محمّد بن اسماعیل بخاری، نامی ترین محدّث اهل سنّت و معاصر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که یک سال پس از ولادت حضرت ولی عصر (علیه السلام) (سال 256 هجری) از دنیا رفته است.
5) اقتباس از کتاب «دانشمندان عامّه و مهدی موعود (علیه السلام(«. ص 13 ـ 15.
6) اسامی آنها را در کتاب «الامام المهدی (علیه السلام(«، ص 260 ـ 275، و کتاب «او خواهد آمد«، ص 79 ـ 85 و «موعودی که جهان در انتظار اوست«، ص 51 ـ 68 بخوانید.
7) مسند احمد حنبل، ج 3، ص 38.
8) مسند احمد حنبل، ج 3، ص 28.
9) صحیح بخاری، ج 4، ص 633، باب 945، ح 1601.
10) صحیح مسلم، ج 2، ص 672، کتاب الفتن، ح 69.
11) صحیح مسلم، ج 2، ص 672، کتاب الفتن و اشراط الساعة، ح 67.
12) سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدی (علیه السلام(، ح 4085.
13) سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدی (علیه السلام(، ح 4082 و 4087.
14) سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.
15) سنن ترمذی، ج 4، ص 505، باب 52، باب ما جاء فی المهدی (علیه السلام(، کتاب الفتن، ح 2230.
16) سنن ترمذی، ج 4، ص 505، کتاب الفتن، باب ما جاء فی المهدی (علیه السلام(، ح 2231.
17) سنن نسائی، باب 41 غزوة الهند، ص 32، ح 3175.
18) غایة المرام، ص 697، ح 43 ؛ ینابیع المودة، ج 3، ص 388، ح 21. و در چاپ دیگر، ص 489، الامام المهدی (علیه السلام(، ص 257، کمال الدین صدوق با ترجمه فارسی، ج 1، ص 385 و بسیاری از منابع دیگر.
19) این حدیث را مرحوم سیّد هاشم بحرانی، متوفای سال 1107 در کتاب معروف «غایة المرام» از جزء سوم «صحیح نسائی» نقل نموده، و شیخ سلیمان قندوزی حنفی، متوفای سال 1294 نیز در کتاب «ینابیع الموده» آن را از کتاب «غایة المرام» مرحوم بحرانی نقل کرده است، در حالی که این حدیث در نسخه های چاپ های فعلی دیده نمی شود و معلوم نیست که چرا حدیث مزبور در کتاب مذکور وجود ندارد، در صورتی که صاحب «مفتاح کنوز السنّة» می گوید:»حدیث نزول حضرت عیسی (علیه السلام) را بخاری، مسلم، نسائی، ابن ماجه، احمد حنبل، ابی داود و طیالسی در روایات متعددی نقل کرده اند«.منتخب الاثر، ص 479، ص 600، فصل 7، باب 8.