جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خودسازی

زمان مطالعه: 13 دقیقه

نخستین وظیفه انسان منتظر، خودسازی و تربیت جسم و جان و آمادگی برای ظهور امام غایب است. زیرا شوق دیدار امام (علیه السلام) آدمی را می سازد، و او را برای درک ظهورش آماده می کند، و آمادگی نیز، جز در سایه انجام فرامین حقّ و دستورات پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به دست نمی آید. چرا که «آمادگی«، تنها صرف ادّعا نیست، بلکه ایمان و عمل است که آمادگی را جلوه می دهد.

قرآن کریم، یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) و منتظران واقعی آن حضرت را بندگان صالح و شایسته خدا، و افراد پرهیزکاری می داند که ایمان به خدا دارند و کارهای نیک و شایسته انجام می دهند.

روایات اسلامی نیز، آنها را کسانی معرّفی می کند که خدا را آن گونه که باید بشناسند، شناخته اند. و پرهیزکارانه عمل می کنند، و به ولایت ائمّه معصومین (علیهم السلام) معترفند، و به امامت امام غایب از انظار عقیده دارند، و خود را به اخلاق نیکو متخلّق می سازند، و به آداب و عقاید دینی تمسّک می جویند، و بر ایمان و یقین خود می افزایند، و تسلیم دستورات دین و فرمان خاندان پیامبر می شوند.

اینک به نمونه ای چند از احادیثی که در این زمینه می آوریم، توجّه فرمایید.

پیامبر اکرم می فرماید:

»ثلاثٌ من کنّ فیه وجد حلاوةَ الإیمان: أن یکون اللّه ورسوله أحبّ إلیه ممّا سواهما، و أن یحبّ المرء لایحبّه إلاّ للّه، و أن یکره أن یعود فی الکفر بعد إذ أنقذه اللّه منه، کما یکره أن یلقی فی النار» (1).

»سه خصلت است که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را چشیده است:

1 ـ خدا و پیامبر خدا در نزد او، از هر چیز و هرکس محبوب تر باشد.

2 ـ هرکس را که دوست می دارد، برای خدا دوست داشته باشد.

3 ـ بعد از نعمت اسلام که خداوند او را از گمراهی نجات داده است، از بازگشت به کفر، کراهت داشته باشد همان گونه که از افکنده شدن در آتش کراهت دارد«.

آن حضرت در رابطه با عقیده به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و ایمان و اعتقاد به ولایت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعی ظهور، و عشق و علاقه و محبّت آنان نسبت به حضرت ولی عصر (علیه السلام) و بردباری و شکیبایی شان در ثابت ماندن بر حقّ و حقیقت در روزگار بسیار سخت و دشوار عصر غیبت، چنین می فرماید:

»طوبی للصابرین فی غیبته! طوبی للمقیمین علی محبّته! اُولئک الّذین وصفهم اللّه فی کتابه و قال: «هُدیً للمتقین الّذین یؤمنون بالغیب» (2)«. (3).

»خوشا به حال شکیبایان در غیبت او، خوشا به حال پابرجایان در محبّت او، که خدای تبارک و تعالی آنها را در کتاب خود چنین توصیف فرموده است: (این قرآن هدایت است برای پرهیزکاران، آنها که به غیب ایمان می آورند(«.

و در همین رابطه در حدیث دیگری در مورد غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) و مسئولیت منتظران مؤمن در عصر غیبت می فرماید:

»سوگند به خدایی که مرا به حقّ برانگیخت، قائم اولاد من بر اساس پیمانی که خدا به وسیله من با او بسته است، از دیده ها غایب می شود، تا جایی که بیشتر مردمان بگویند: خدا نیازی به آل محمّد (علیهم السلام) ندارد، و گروهی در نشانه های او دچار شکّ و تردید شوند.

هرکس آن زمان را درک کند باید محکم به دین خود چنگ زند، و برای

شیطان راه شک را ببندد، تا شیطان نتواند او را به شک انداخته و از دین و آیین من بیرون ببرد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون برد. خداوند شیطان را دوست و ولیّ کسانی قرار داده است که به خدا ایمان نمی آورند«. (4).

امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:

»انتظروا الفرج ولاتیأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً فی حظیرة القدس، والمنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل اللّه!«. (5).

»منتظر فرج باشید و از رحمت خدا مأیوس و نومید نشوید که محبوبترین اعمال در نزد خدای تبارک و تعالی انتظار فرج است. کسی که پذیرای امر ما باشد، فردا در «حظیرة القدس» (در بهشت) با ماست، و کسی که منتظر امر ما باشد مانند کسی است که در راه خدا به خون خود آغشته گردد«.

و در مورد غیبت حضرت بقیة اللّه (علیه السلام) می فرماید:

»… المهدی الّذی یملأها قسطاً و عدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً، تکون له حیرة وغیبة یضلُّ فیها أقوامٌ ویهتدی فیها آخرون…، أولئک خیار هذه الاُمّة مع أبرار هذه العترة«. (6).

»… مهدی موعود زمین را پر از عدل و داد می کند چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد، برای او غیبتی است که گروههایی در آن گمراه می شوند، و گروهی بر هدایت استوار می مانند… که آنها بهترین این اُمّت هستند که با نیکان و بزرگان عترت همراهند«.

و در همین رابطه، در بخشی از سخنان خود در «نهج البلاغه» که در مورد سختیها و دشواریهای زمان غیبت ایراد نموده، می فرماید:

»و آن زمانی است که در آن نجات نمی یابد مگر مؤمن گمنام، که اگر حضور

داشته باشد شناخته نمی شود و اگر غایب باشد کسی از او سراغ نمی گیرد. آنها مشعل های هدایت و نشانه های روشن روی زمین اند که از سخن چینی، تفرقه افکنی، اشاعه فساد و بیهوده گویی به دور هستند، خداوند درهای رحمتش را به روی آنها می گشاید، و غمهای نقمتش را از آنها برطرف می سازد«. (7).

امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:

»برای قائم ما اهل بیت دو غیبت است، یکی کوتاه مدّت و دیگری طولانی… و غیبت دوّم به قدری طول خواهد کشید که بیشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت و باقی نماند مگر کسی که ایمان و یقین او قوی و شناخت او درست باشد و در دل شک و تردیدی (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسلیم امر ما اهل بیت باشد«. (8).

امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه:

(یا أَیُّهَا الَّذَینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا) (9).

به یزید بن معاویه عجلی فرمود:

»اِصْبِروا، یعنی صبر کنید بر ادای واجبات.

وَصابِروا، یعنی شکیبا باشید بر اذیّت دشمنان.

وَرابطوُا، یعنی رابطه ناگسستنی داشته باشید با امام خود مهدی منتظر (علیه السلام(«. (10).

حضرت به هنگام تلخیص عقاید اسلامی که آن را برای «ابی الجارود» بیان می نمود، خطاب به وی فرمود:

»دین من و دین پدران من ـ که تو نیز باید بدان معتقد شوی ـ شهادت به یکتایی خدا و رسالت پیامبر اکرم حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم(، و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستی دوستان ما و دشمنی دشمنان ما، و تسلیم در

برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و کوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و تقوا و پرهیزکاری ـ از محرّمات ـ است«. (11).

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

»بدون تردید برای ما دولتی است که هرگاه خدا بخواهد آن را می آورد، پس هرکس که دوست دارد که از یاران حضرت قائم (علیه السلام) باشد، باید انتظار او را بکشد و به نیکویی و پرهیزکاری عمل نماید و با این حال منتظر او باشد. پس اگر در این حال بمیرد و پیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) از دنیا برود، پاداش او همانند پاداش یاران حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود. پس بکوشید و تلاش وجدیّت کنید، و چشم به راه باشید که بر شما گوارا باد«. (12).

و نیز در حدیث دیگری می فرماید:

»من دین الأئمّة الورع والعفّة والصلاح… وانتظار الفرج بالصبر«.

»از آیین امامان (علیهم السلام(: تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود… و انتظار فرج با صبر و شکیبایی است«. (13).

همچنین در حدیث دیگری آمده است که وقتی حضرتش دید گروهی از یاران وی در باره ظهور دولت حقّ سخن می گویند، خطاب به آنها فرمود:

»شما در باره چه سخن می گویید؟ هرگز چنین نیست، نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به سوی آن دوخته اید هرگز واقع نمی شود مگر این که بیخته و غربال شوید. نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستید واقع نمی شود مگر این که شما تصفیه و پاک گردید. نه به خدا سوگند! نمی شود مگر این که نیک وبدتان از هم جدا شوید. نه به خدا سوگند! این امر واقع نمی شود مگر بعد از آن که همه مأیوس و نومید شوند. نه به خدا سوگند! نمی شود تا آن که اشخاص شقی، شقاوت خود را ظاهر سازند و سعادتمندان راه سعادت را در

پیش گیرند«. (14).

امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:

»هنگامی که پنجمین فرزند من، از دیده ها ناپدید شد، در مورد دین و آیین خود به خدا پناه ببرید ـ مواظب باشید ـ کسی شما را از دینتان بیرون نبرد؛ زیرا برای صاحب این امر، به ناچار غیبتی هست که حتّی بیشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود بر می گردند… و آن امتحان بزرگی است که خداوند بندگان خود را با آن می آزماید. اگر پدران و نیاکان شما صحیح تر از این دین راهی را می یافتند، از آن پیروی می کردند«. (15).

امام رضا (علیه السلام) می فرماید:

»به خدا سوگند! آنچه شما انتظار آن را می کشید و گردنهایتان را به سوی آن دراز می کنید واقع نمی شود مگر بعد از آن که امتحان و آزمایش شوید تا اینکه باقی نماند از شما جز اندکی (16) سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود:

(آیا شما چنین پنداشته اید که شما را بدون امتحان رها می کنند؟ در حالی که هنوز خداوند شما را نیازموده است که چه کسی از شما در راه خدا مجاهده می کند؟(«. (17).

و در یک حدیث دیگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است که گفت:

از حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

»الم – أَحَسِبَ الناسُ أَنْ یُترَکُوا أَنْ یَقولوا آمَنّا وَهُمْ لایُفتَنوُن» (18).

آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چیست؟

عرض کردم: جانم به فدایت! آنچه ما می دانیم این است که امتحانی در دین

واقع شود.

فرمود: آری امتحان می شوند همان طوری که طلا محک زده می شود؛ همگی باید همچون طلای ناب از ناخالصی ها پاک شوند«. (19).

امام جواد (علیه السلام) می فرماید:

»هنگامی که پسرم علی (یعنی امام هادی (علیه السلام() از دنیا برود چراغی بعد از او آشکار شود و چراغ بعد از او، مخفی می گردد. وای به حال کسی که در حقّ او شکّ و تردید به خود راه دهد، و خوشا به حال غریبی که دین خود را برداشته از شهری به شهری فرار کند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غیبت ـ حوادثی به وجود می آید که بسیار سخت و طاقت فرساست و گروهی از عقیده خود بر می گردند«. (20).

منظور از چراغ آشکار در این حدیث امام حسن عسکری (علیه السلام(، و منظور از چراغ مخفی وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام) می باشد.

شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» از حضرت عبدالعظیم حسنی (رضی الله عنه) نقل کرده که گفت:

محضر آقای خود حضرت امام هادی (علیه السلام) شرفیاب شدم، همین که مرا مشاهده نمود فرمود:

»مرحبا به تو ای ابوالقاسم! به راستی که تو دوست ما هستی.

عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! من می خواهم دین خود را خدمت شما عرضه بدارم، اگر رضای خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دریابد.

فرمود: آنچه عقیده داری بگو.

عرض کردم: من اعتقاد دارم که خداوند تبارک و تعالی یکی است، و مانند او چیزی نیست… و حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم پیامبران است، و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نیست و شریعت او ختم کننده همه

ادیان و شرایع است، و بعد از شریعت او تا روز قیامت شریعتی نیست، و امام و خلیفه و ولیّ امر بعد از او، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است، پس از او حسن (علیه السلام(، بعد از او حسین (علیه السلام(، و بعد از او علی بن الحسین ـ زین العابدین (علیه السلام) ـ سپس محمّد بن علی ـ امام باقر (علیه السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق (علیه السلام) ـ بعد از او موسی بن جعفر ـ امام کاظم (علیه السلام) ـ بعد از ایشان علی بن موسی الرضا (علیه السلام(، بعد از او محمّد بن علی ـ امام جواد (علیه السلام) ـ و بعد از ایشان شما هستید.

فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسکری ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند مردم با جانشین پس از او؟«.

عبدالعظیم گوید: عرض کردم برای چه ای فرزند رسول خدا؟

فرمود: «زیرا او دیده نمی شود و بردن نامش حرام است تا این که ظهور نماید و دنیا را پر از عدل و داد کند بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد«.

گوید: عرض کردم: به امامت آنها هم اقرار می نمایم و معتقدم که دوست شما، دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پیروی شما، پیروی خدا، و نافرمانی شما، نافرمانی خداست. و نیز می گویم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و میزان حقّ است و واقعیّت دارد، و روز قیامت خواهد آمد و هیچ شکّی در آن نیست… و اعتقاد دارم که اُمور واجب و لازم بعد از دوستی و ولایت شما خاندان، نماز، روزه، زکاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است.

در این موقع حضرت فرمود:

»یا أبا القاسم! هذا واللّه! دین اللّه الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه ثبّتک اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا والآخرة«.

»ای ابا القاسم! به خدا سوگند! این همان دینی است که خداوند آن را برای بندگان خود پسندیده است؛ بر این اعتقاد ثابت باش که خداوند تو را در این

گفتارت در دنیا و آخرت استوار و محکم باقی بدارد«. (21).

هنگامی که احمد بن اسحاق، یار وفادار امام حسن عسکری (علیه السلام) و نماینده وی در قم، به محضر آن جناب شرفیاب گردید و از امام و جانشین پس از وی پرسش نمود و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدی (علیه السلام) را به او نشان داد و از دوران سخت و دشوار غیبت با وی سخن گفت، خطاب به او فرمود:

»ای احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در میان این اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذی القرنین» است. به خدا سوگند! آن چنان از دیده ها غایب می شود که از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد، و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفّق بدارد«.

احمد بن اسحاق پرسید:

»ای فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم(! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟

فرمود: آری، سوگند به پروردگارم! آنقدر طول می کشد تا آنجا که اکثر آنها که به این امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر می گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمی ماند جز کسی که خدا از او بر ولایت ما پیمان گرفته، و در دل او ایمان را نوشته، و او را با روحی از رحمت خودش تأیید فرموده باشد«. (22).

حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در نامه شریفی که به افتخار شیخ مفید (رحمه الله) صادر نموده چنین مرقوم فرموده اند:

»ای دوست با اخلاص ما، که همواره در راه ما با ستمگران در ستیز هستی، خداوند تو را تأیید کند آن چنان که دوستان شایسته پیشین ما را تأیید کرده است؛ ما با تو پیمان می بندیم که هرکس از برادران دینی تو تقوا پیشه کند و از حالتی که هست بیرون آمده، به حالتی که باید باشد، درآید، از فتنه آشوبگر و گرفتاریهای اندوهبار در امان خواهد بود«. (23).

و در نامه جانبخش دیگری خطاب به وی چنین می فرماید:

»هریک از شما باید آن گونه عمل کند که به دوستی ما نزدیک شود و از آنچه مقام او را پست می گرداند و او را به خشم و ناخشنودی ما می کشاند پرهیز نماید؛ زیرا امر خداوند به طور ناگهانی فرا می رسد، آن هم در حالی که دیگر توبه سودی به حال کسی ندارد و پشیمانی، او را از کیفر ما نجات نمی دهد«. (24).

از این کلام دلنشین روشن می شود که اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشیم و در وضع کنونی خود تجدید نظر نماییم و آن چنان که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) دستور داده اند رفتار نماییم، از فتنه ها در امان خواهیم بود.

همچنین اگر بخواهیم در ظهور حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) تعجیل شود باید به سلاح تقوا مسلّح شویم و رابطه خود را با امام حیّ و حاضر و غایب از دیده ها، حفظ کنیم و در فکر اصلاح خویشتن باشیم و خود را آن چنان که شایسته یک انسان مؤمن است بسازیم و منتظر ظهور حضرتش باشیم. زیرا برای غیبت آن حضرت، عاملی جز اعمال نکوهیده ما وجود ندارد چنان که خود حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) در نامه ای که برای شیخ مفید (رحمه الله) مرقوم فرموده، به این حقیقت اشاره نموده و می فرماید:

»… اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ دلهایشان در راه وفا کردن به پیمانی که بر عهده آنهاست یکی بود، هرگز سعادت دیدار ما از آنها به تأخیر نمی افتاد، و سعادت پشتیبانی ما از ایشان به خاطر معرفت راستینی که به ما دارند، زودتر دست می داد؛ پس ما را چیزی جز اعمال نکوهیده آنها دور نمی سازد، که اعمال آنها به ما می رسد و ما را اندوهگین می سازد و ما چنین انتظاری از آنها نداریم«. (25).

آری! نخستین گام انتظار، خود سازی است؛ باید خود را ساخت و به تربیت جسم و روح پرداخت و در ولایت و دوستی امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نیست؛ زیرا شوق دیدار امام آدمی را می سازد و او را برای درک حضورش آماده می کند.

اینک به این داستان شورانگیز که از جوانی خام و ناپخته، شخصیّتی برازنده و نیک نام ساخته است توجّه کنید و داستان را از زبان خودش بشنوید.

»من جوانی بودم تازه سال و نیک رخسار که به کار عبا بافی در دمشق روزگار می گذراندم. به پیروی از نفس سرکش، زیاده روی ها داشتم، تا روزی به مسجد اموی رفتم. گوینده ای بر فراز منبر در زمینه قیام حضرت مهدی (علیه السلام) و برنامه ظهور او سخن می راند.

پس دوستی و محبّت او با دل و جانم آمیخت. از آن پس هرگاه به مسجد می رفتم، از خدا می خواستم مرا به او برساند. یک سال بر این منوال گذشت و من پیوسته دعا می کردم، تا این که شبی پس از نماز مغرب، مردی در مسجد به سویم آمد که عمّامه ای همچون دستار ایرانیان و نیم پوشی از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام نهاد و گفت: تو را چه شده که می خواهی در کنار من باشی؟

گفتم: شما کیستید؟

گفت: من «مهدی» هستم.

بر دستش بوسه زدم و درخواست کردم که به خانه رویم. پذیرفت و فرمود: برایم جایی فراهم ساز که جز تو هیچ کس بدان در نیاید.

پس برایش آماده ساختم. آنگاه یک هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پیش من برود، فرمود:

آنچه از من آموختی تو را کافی است. دنبال دیگری مرو که هرچه پیش او باشد، از آنچه تو یافتی کم بهاتر است؛ پس منّت بی فایده از کسی مکش. شنیدم و پذیرفتم.

پس خواستم برای بدرقه اش بیرون روم، مرا در کنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود: تا همینجا بس است… در آن روزها از مهدی (علیه السلام) سنّش را پرسیده بودم، گفت: فرزندم! اینک ششصد و بیست سال دارم«. (26).

این سرگذشت دل انگیز «شیخ حسن عراقی» است که به تصدیق «شیخ عبدالوهاب شعرانی» عالم مشهور سنّی ـ که راوی این داستان می باشد ـ نیک مردی عابد و زاهد و برخوردار از معنویّت و روحانیّت بوده است. (27).


1) الجامع الصغیر، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.

2) سوره بقره، آیه 2 و 3.

3) ینابیع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ دیگر، ص 443.

4) بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة الاسلام، ص 23 ؛ الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

5) بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.

6) غیبت شیخ طوسی، ص 204، و اعلام الوری، ص 425.

7) نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحی صالح، ص 149، ح 103.

8) کمال الدین صدوق، باب 31، حدیث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح 1.

9) سوره آل عمران، آیه 200.

10) منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ینابیع المودّه.

11) کافی، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.

12) غیبت نعمانی، ص 200، باب 11، ح 16، منتخب الاثر، ص 497، ح 9، و بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

13) بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 1 و منتخب الاثر، ص 498، ح 10.

14) کافی، ج 1، ص 370، ح 6، والزام الناصب، ح 1، ص 261.

15) منتخب الاثر، ص 218، ح 1، کفایة الاثر، ص 264، بشارة الاسلام، ص 157، غیبت شیخ طوسی، ص 104 و غیبت نعمانی، ص 154، ح 11.

16) بحار الانوار، ج 52، ص 113، ح 24، غیبت شیخ طوسی، ص 204.

17) سوره توبه، آیه 16.

18) سوره عنکبوت، آیه 1 و 2. (الف، لام، میم، آیا مردم چنین پنداشته اند که تنها با گفتن این که ما ایمان آورده ایم رها می شوند و مورد فتنه و آزمایش قرار نمی گیرند؟(.

19) غیبت نعمانی، ص 202، باب 12، ح 2، ارشاد مفید، ص 329، کافی، ج 1، ص 370، ح 4، منتخب الاثر، ص 315، و بحار الانوار، ج 52، ص 115.

20) بحار الانوار، ج 51، ص 157 و بشارة الاسلام، ص 164.

21) کمال الدین صدوق، ج 2، ص 379، باب 37، ح 1.

22) بشارة الاسلام، ص 168، منتخب الاثر، ص 228، ح 5، و کمال الدین، ج 2، ص 385، باب 38، ح 1.

23) بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقیع هشتم، به نقل از احتجاج طبرسی.

24) بحار الانوار، ج 53، ص 176، توقیع هفتم، و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 323.

25) بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقیع هشتم.

26) الامام الثانی عشر، ص 40 ـ 41 به نقل از شیخ عبدالوهاب شعرانی در «لواقح الانوار فی طبقات الاخبار«، ج 2، ص 139 ؛ نجم الثاقب، ص 662.

27) همان مدرک.